ديانت بهائى و مسئله اسرائيل

7 تیر 1400

الف) ديانت بهائى و مسئله اسرائيل

در اواسط قرن نوزدهم ميلادى كه يكى از تاريك‌ترين دوران حيات كشور ايران سپرى مى‌شد، دو نفس مقدّس، به طور پياپى، نه تنها براى نجات ايران بلكه تمامى جهان، قيام نمودند و به فوريّت هدف حملات بى‌امان علماى اسلام و به تبع آن حاكمان وقت و عوام‌الناس قرار گرفتند. سيّد على محمّد باب، مؤسّس ديانت بابى، در تبريز هدف جوخه آتش قرار گرفت و بهاءاﻟﻠﻪ، مؤسّس ديانت بهائى، پس از اسارت و حبس در سياهچال مخوف طهران، به فرمان ناصرالدّين شاه از ايران اخراج و به عراق عرب وارد و از آن جا با تدبير مشترك سلطان ايران و خليفه عثمانى به استامبول و سپس به عكّا تبعيد شد و تا آخر حيات، در آن جا بسر برد و از همان جا به ملوك ارض و خليفه اسلام و ملوك مسيحيّه و ناپلئون سوّم و شاه ايران و صدر اعظم عثمانى و وكلاى سلطان و مشايخ و مشاهير زمان، خطابات شديده صادر و آنان را به اجراى عدل و داد و مراعات حال و حقوق مردم انذار نمود. امّا افسوس و صد افسوس كه اين ظهور جديد در موطن اصلى خود مجهول ماند و به تدريج انواع سوءتعبيرات درباره اعتقادات و اهداف و اعمال پيروان آن رواج يافت.

بهائيان به آفريدگار يكتا ايمان دارند و در اثبات وجود خدا اقامه ادّله و براهين مى‌كنند، به وجود روح و بقاى آن بعد از مرگ معتقدند و با نماز و روزه و نيايش دمسازند و تلاوت ادعيّه و مناجات و راز و نياز با غنى متعال را از فرائض يوميّه خود مى‌شمارند.

بهائيان عضو هيچ حزب و گروه سياسى نمى‌شوند و از ترويج و تبليغ هر گونه خطّ مشىّ سياسى دور مى‌مانند و خود را از قبول وزارت و سفارت و نمايندگى مجالس قانون‌گذارى و نظاير آن، معذور مى‌دانند، تا آنجا كه نيل به چنين مقاماتى مى‌تواند از علائم عدم انتساب اشخاص به ديانت بهائى باشد و البتّه اين، به آن معنا نيست كه بهائيان تارك دنيا بوده به زندگى جسمانى و انسانى بى‌اعتنا و نسبت به مصالح مملكت خود بى‌تفاوت مى‌باشند. آنان به فداكارى مأمور بوده، خاك ايران را مقدّس و زيارتگاه بهائيان عالم مى‌شمارند. كسانى در صورت امكان از اقصى نقاط دنيا به زيارت آن مى‌شتابند و آرزوى دل و جانشان اين است كه اين خاك مينونشان معمورترين ممالك و داراى محترم‌ترين حكومات گردد. به صريح بيان عبدالبهاء، پسر ارشد و جانشين بهاءاﻟﻠﻪ، همه چيز را مى‌شود تحمّل نمود مگر خيانت به وطن را. حبّ وطن فريضه و وظيفه بهائيان است كه از ايمان آنان مايه مى‌گيرد، امّا در عين حال افتخار خود را تنها در حبّ وطن نمی‌دانند بلكه نظر بر اوج داشته، حبّ عالم را به دل دارند.

ديانت بهائى جزء اديان مستقلّ محسوب است، امّا حقانيّت جميع انبياء را تصديق و تمام كتب آسمانى و اديان الهى را تجليل و تكريم مى‌نمايد. رسول اكرم را در مقام سيّدالمرسلين مى‌شناسد و به تقديس مى‌ستايد و از اين بابت در بين اديان جهان تنها ديانتى است كه مصدّق ديانت اسلام بوده، قبول حقانيّت آن را لازمه اعتقاد به ديانت بهائى مى‌داند و آشنائى با قرآن و تاريخ اسلام را، در مدارس بهائى در سراسر عالم، على‌الخصوص در اروپا و آمريكا، جزء مواد اصلى دروس مقرّر مى‌دارد.

بهائيان ايران از تهمت مخالفت با اسلام كه برخى، مغرضانه به آنان مى‌بندند، سخت شاكي‌اند و آن‌ را منصفانه نمى‌دانند. مضمون يكى از دعاهاى آن‌ها چنين است: «پروردگارا شهادت مى‌دهم به آنچه كه انبياء و اصفياء تو شهادت دادند و از تو مى‌خواهم كه شفاعت سيّد رسولان الهى (رسول اكرم) را شامل حال من قرار فرمائى….»؛ كه نمونه بارزى از اعتقاد بهائيان نسبت به پيامبر اسلام مى‌باشد. در بين آثار بهائى زيارتنامه‌اى مخصوص سيّدالشهداء موجود است و نيز عبدالبهاء در اسفار خود به اروپا و آمريكا، شجاعانه، اقدام به معرّفى حقيقت اسلام در كنيسه‌هاى يهوديان و كليساهاى مسيحيان نمود. شگفت اينكه گروهى هم ديانت بهائى را مورد سرزنش و عتاب قرار مى‌دهند كه چرا از اسلام دفاع مى‌كند و در پاره‌اى مواقع آن را حتّى تنها نقطه ضعف بهائيان مى‌دانند. آنچه مسلّم است اين است كه بهائيان اسلام را به عنوان يك ديانت الهى (همانند ديگر اديان بزرگ) تأييد و تصديق مى‌نمايند، امّا معتقدند كه در جهان امروز تغييراتى كلّى حاصل شده كه بكارگيرى آموزه‌هاى جديد و مطابق زمانه را ايجاب مى‌نمايد. ديانت بهائى مصدّق ديانت اسلام است؛ امّا در تمامى زمينه‌هاى اساسى زندگى تعاليم و احكام مختصّ خود را دارد و براى حلّ معضلات مختلف جهان امروز، راهكارهاى كاملاً جديد و كارآمدى در اختيار دارد كه در مورد بسيارى از آن‌ها، ديانت اسلام اصولاً نظريّه‌اى مطرح نكرده است.

به تبع تهمت مخالفت و ضديّت با اسلام، در طى ساليان گذشته تلاش وسيعى صورت گرفته تا بهائيان را به نحوى از انحاء، با دولت اسرائيل همكار و همدست نشان دهند تا به لطف آن، بتوانند آنان را صهيونيست بخوانند. اتّهامات وارده در اين زمينه بسيار است كه ذيلاً به اختصار چند مورد از آن‌ها را بررسى مى‌كنيم:

۱. اتهام این که بهائيان با دولت اسرائيل ارتباطات سياسى دارند

ظاهراً مبناى اين اتّهام استقرار مركز ادارى ديانت بهائى در كشور اسرائيل مى‌باشد. همان طور كه قبلاً ذكر شد، تبعيد بهاءاﻟﻠﻪ به عكّا نه به ميل ايشان، كه به حكم سلاطين جابر زمان صورت پذيرفت. عكّا و حيفا دو مركز مهمّ بهائيان، در آن زمان در حوزه خلافت اسلامى عثمانى قرار داشت و ٥٦ سال بعد از در گذشت بهاءاﻟﻠﻪ و ٢٧ سال پس از وفات عبدالبهاء، در محدوده كشورى تازه تأسيس به نام اسرائيل، واقع گرديد. اين سرزمين از قديم‌الايّام مورد تقديس پيروان اديان مختلف بوده است، محلّ معبد مقدّس يهوديان و مكان تولّد و بعثت و عروج عيسى مسيح و مقرّ قبله اوّل اسلام و مسير معراج رسول اكرم واقع شده. لهذا مورد توجّه يهوديان، مسيحيان و مسلمانان مى‌باشد. علّت توجّه بهائيان به آن ديار نيز اين است كه مدفن باب و بهاءاﻟﻠﻪ و عبدالبهاء در آنجا قرار دارد و اين نه به ميل خود ايشان و به زعم عده‌اى، طبق يك نقشه حساب شده بوده، بلكه به حكم اجبار و به اراده دولت ايران و به دستور خلافت عثمانى، متجاوز از ٨٠ سال قبل از تشكيل دولت اسرائيل، صورت پذيرفته است.

اگر اين امر دليل بر ارتباط سياسى بهائيان با دولت اسرائيل مى‌باشد، چگونه ارتباط مسيحيان يا مسلمانان را با دولت اسرائيل می‌توان انكار نمود؟ نجف اشرف مدفن اميرالمؤمنين است و شيعيان جهان به آن توجّه دارند و شهر مدينه محلّ دفن رسول اكرم است و به اين واسطه در نزد اهل اسلام از جميع اقطار عالم، مقدّس مى‌باشد، امّا اين امر به معناى ارتباط شيعيان با حكومت عراق يا عربستان نيست. هم چنين ارسال خيرات و وجوه نقدى و غيرنقدى مسلمين براى مراقبت و تعميرات اين اماكن متبرّكه را نبايد به عنوان كمك به حكومت عراق يا عربستان به حساب آورد. بهائيان نيز از اين قاعده مستثنى نيستند. از اين گذشته ممكن نيست مؤسّسه ادارى و روحانى يك جامعه در كشورى واقع شود، امّا براى حفظ حقوق مادّى و معنوى خود با مقامات آن كشور مرتبط نشود. يك فرد مسلمان شيعه، مادامى كه در كشور خود ساكن است و نيازى به ارتباط با مقامات عربستان يا عراق يا سوريّه ندارد مى‌تواند از آن‌ها متنفّر و بيزار باشد، امّا چون قصد زيارت كربلا يا مكّه را نمايد، خواه ناخواه، مستقيم يا با واسطه، بايد با مقامات رسمى آن دولت‌ها ارتباط برقرار كند و بديهى است اين ارتباط امرى مرموز و غير عادى تلقّى نمى‌گردد.

٢. دولت اسرائيل از اماكن مذهبى بهائيان ماليات نمى‌گيرد و براى ورود مصالح ساختمانى آنان گمرك اخذ نمى‌كند.

در تمام نقاط دنيا اماكن رسمى مذهبى از پرداخت رسومات دولتى معاف هستند و اين لطفى نيست كه دولت اسرائيل بطور اخصّ، درباره بهائيان انجام داده باشد، كه عيناً در باره اماكن مقدّسه مسلمانان و مسيحيان نيز وضع بر همين منوال است.

۳. پيشگوئى عبدالبهاء درباره عزّت يهود

در كتب بهائيان از عبدالبهاء نقل شده است كه: «اینجا فلسطين است، اراضى مقدّسه است، عن قريب قوم يهود به اين اراضى بازگشت خواهند نمود، تمام اين اراضى باير، آباد و داير خواهد شد…تمام پراكندگان يهود جمع مى‌شوند و اين اراضى مركز صنايع و بدايع خواهد شد.»

واضح است كه پيشگوئى ايشان در مورد تجمّع قوم يهود در اراضى مقدّسه، به معنى دخالت ايشان در تحقّق آن نيست. همه ما می‌دانيم كه فردا خورشيد طلوع مى‌كند آيا اين بدان معنى است كه در آن نقشى داريم؟ رسول اكرم به كرّات پيشگوئى‌هائى فرمودند، از جمله شكست لشكر روم از ايرانيان و غلبه مجدّد آن‌ها. آيا ارتباط سياسى خاصى بين ايشان و كشور روم برقرار بوده است؟ بهاءاﻟﻠﻪ هم به صراحت سقوط ناپلئون و خليفه عثمانى و وزرايش و بسيارى وقايع مهمّه ديگر را از قبل پيش بينى فرمود كه اگر جاى تحسين و تمجيد نداشته باشد (كه البته دارد)، حدّاقل محلّى براى بدگمانى و سوء ظن نيز باقى نمى‌گذارد. از اين‌ها گذشته، عبدالبهاء عين همين پيشگوئى را در مورد ايران هم بيان كرده است آنجا كه مى‌گويد: «مستقبل (آينده) ايران در نهايت شكوه و عظمت است… حكومت ايران محترم‌ترين حكومات عالم مى‌شود.»

ب) اتّهام شركت بهائيان در تحقّق دولت يهود در فلسطين

به كيفيّت استقرار ديانت بهائى در اسرائيل قبلاً اشاره شد. در سال ١٩٤٧ تشكيل دولت اسرائيل، زير نظر سازمان ملل متّحد و توسّط كميسيون مخصوصى آخرين مراحل خود را مى گذراند. شوقى ربّانى، جانشين عبدالبهاء كه در آن زمان تنها مرجع رسمى امور ديانت بهائى در عالم بود نامه‌اى رسمى خطاب به رئيس كميسيون مربوطه فرستاد كه گوياى نظريّات رسمى ديانت بهائى درباره تحوّلات فلسطين بود. در اين نامه آمده است كه موقعيّت بهائيان در فلسطين منحصربفرد است، زيرا گرچه اورشليم مركز روحانى عالم مسيحيّت هم هست، امّا مركز ادارى كليساى روم يا ديگر شعب ديانت عيسوى نيست و نيز اگرچه اين شهر محلّ استقرار يكى از مقدّس‌ترين مقامات اسلامى مى‌باشد، امّا اعتاب متبرّكه ديانت اسلام و محل انجام دادن فرائض مهمّ مذهبى آن، نه در اورشليم بلكه در كشور عربستان واقع است. نيز درست است كه بقاياى معبد مقدّس يهوديان در اورشليم قرار دارد و در گذشته حول آن، مؤسّسات مذهبى و ادارى آنان قرار داشته و از اين جهت قابل قياس با ديانت بهائى مى‌باشد، امّا خاك فلسطين نه تنها مدفن سه شخصّيت اصلى مذهبى ديانت بهائى و محل توجّه و زيارت بهائيان جهان است، بلكه مقرّ دائمى نظم ادارى اين ديانت نيز مى‌باشد، لذا تعلّق خاطر و حقوق بهائيان به اين منطقه از جهان، نسبت به ديگر اديان، به مراتب بيشتر است.

ايشان در ادامه اين سند مهمّ ذكر مى‌كنند كه مقصد و مرام بهائيان، استقرار صلح عمومى در جهان و بسط عدالت در جميع شئون جامعه انسانى از جمله در امور سياسى است. بهائيان نسبت به هيچ يك از دو گروه يهوديان و مسلمانان تعصّبى ندارند و بسيار مايل بل مشتاقند كه در جهت منافع مشترك خود آن‌ها و نيز صرفه و صلاح كشورهایشان، ميان آن‌ها صلح و آشتى برقرار گردد. امّا در تصميماتى كه نسبت به آينده فلسطين اتّخاذ مى‌شود، مطلبى كه براى بهائيان اهميّت دارد اين است كه هر شخصى حكومت حيفا و عكّا را به دست مى‌گيرد، به اين نكته واقف باشد كه مركز ادارى و روحانى ديانت جهانى بهائى در اين منطقه قرار دارد و لازم است استقلال آن و اختيار اداره امور بين‌المللى آن به وسيله اين مركز و همچنين حقّ بهائيان عموم كشورها در مسافرت به اين منطقه براى زيارت اماكن متبرّكه خود، با همان امتيازاتى كه در اين خصوص يهوديان و مسلمانان و مسيحيان براى زيارت بيت‌المقدّس دارند، رسماً شناخته و براى هميشه محافظت و رعايت گردد.

مندرجات نامه فوق كه به طور رسمى از طرف مرجع قانونى ديانت بهائى به مرجع رسمى رسيدگى به امور فلسطين، در حساس‌ترين زمان براى تشكيل دولت اسرائيل، تحويل گرديد به خوبى بيانگر موضع ديانت بهائى در مورد فلسطين مى‌باشد و هيچ نوع جانبدارى از دولت اسرائيل و يهوديان يا ضديّت با مسلمانان از آن استنتاج نمى‌شود. از اين گذشته، تعداد قليل بهائيان در آن زمان، فاقد هر نوع توانائى سياسى، اقتصادى، و تكنولوژيك بودند كه به پشتوانه آن‌ها بتوانند به اينگونه امور عظيمه، يعنى دخالت در تشكيل يك دولت مبادرت ورزند و بديهى است جامعه‌اى فاقد چنين امكانات، چندان به كار قدرت‌هاى بزرگ نمى‌آيد. مضاف بر آن، بهائيان از لحاظ اعتقادى نيز از اقدام به اين امور، بلكه حتّى تفكّر راجع به آن، منع شده‌اند و انگيزه‌اى براى آن ندارند. امّا كسانى كه اين نوع اتّهامات را عليه ديانت بهائى مطرح مى‌كنند اغلب به ارائه اسناد و شواهدى ضعيف كه فاقد ارزش علمى است، مبادرت مى‌ورزند مانند مورد زير كه شخصى در يكى از روزنامه‌هاى رسمى ايران مطرح كرده است:

«بهائيان در تحقّق استراتژى تأسيس دولت يهود در فلسطين كه از دهه‌هاى ١٨٧٠ و ١٨٨٠ ميلادى آغاز شده، به طور جدّى مشاركت كردند و اين تعلّق در اسناد ايشان بازتاب يافت.»

اين نفوس، به عنوان سندى براى اثبات اين اتّهام عظيم، اين امر را كافى مى‌دانند كه مستر روچلد تصويرى از عبدالبهاء كشيده و از ايشان خواسته است كه چند كلمه در زير آن نقّاشى، به رسم يادبود بنويسند؛ كارى كه در واقع به معناى امضاى زير نقاشى مربوطه بوده است. حال چگونه مى‌توان امضای ذيل يك نقاشى يادگارى را دليل كافى بر مشاركت جدّى در طرح استقرار دولت يهود در فلسطين دانست؟ آن هم در حالى كه عبدالبهاء از لحاظ علم و اخلاق و احاطه به متون مقدّسه يهوديان و مسيحيان و مسلمانان زبانزد همه بودند. از جمله ادوارد براون مستشرق شهير انگليسى با آنكه نسبت به ديانت بهائى نظر مساعدى نداشت، معذالك، از روى انصاف، در مورد عبدالبهاء مى‌گويد: «احدى از نفوسى كه ايشان را ديده‌اند نمى‌تواند در مورد عظمت و قدرت اين شخص ادنى ترديدى به خود راه دهند.»

چنين ارزيابى از شخصيّت ايشان، مورد نظر بسيارى از معاصران شرقى و غربى، از قبيل محمّدعبده، پروفسور وامبرى و پروفسور فورل نيز مى‌باشد و در مراسم تشييع جنازه ايشان، شخصيّت‌هاى مهمّ سه ديانت (اسلام، مسيحيّت و يهود)، حاكم فلسطين، دولتمردان، سران جوامع اسلامى، روحانيّون كليساهاى كاتوليك رومى، ارتدكس، يونانى و انگليسى، خاخام‌هاى جوامع يهودى، مشاهير فلسطين و جمع زيادى از مردم عادى و فقراى عكّا و حيفا كه همواره از محبّت‌هاى انسان‌دوستانه ايشان برخوردار بودند، شركت داشتند و سخنان مفتى حيفا و اسقف كليساى ارتدكس يونانى و علماى اسلام و ديگر نويسندگان، همراه با شرح مختصر حيات ايشان، در روزنامه‌هاى معتبر زمان چاپ شد. بنابراين، اينكه از چنين شخصيّت عظيم مذهبى و علمى و فرهنگى تصويرى فراهم آيد و از ايشان خواسته شود به رسم يادگار، زير آن چند كلمه بنويسند، امر غريب و دور از ذهنى نيست.