بهائیان به مثابه حاملان فرهنگ ایرانی

این متن بخشی از مقالۀ «ساختار یک تعصب؛ تاملاتی در بهائی‌ستیزی سکولار در ایران» است که پیشتر توسط نشر باران منتشر شده است

بهائیان به مثابه حاملان فرهنگ ایرانی

هر چند روح جهان‌گرای دیانت بهائی از دلبستگی خاصّ بهائیان غیرایرانی به حکومت ایران یا طرفداری بهائیان ایرانی از ملی‌گرایی انحصارطلبانه جلوگیری می‌کند، حقیقت آن است که با توجه به این که ایران خاستگاهِ بابیت و آیین بهائی است، بهائیان ایران را اصطلاحاً «مهد امرالله» می‌دانند، و به همین علت بهائیان سراسر جهان به ایران علاقه دارند. افزون بر این شواهد محکمی وجود دارد که حداقل حس میهن‌پرستی عبدالبها، به ملی‌گرایی پهلو می‌زد. این امر در رساله‌ی مدنیه‌ی او به‌خوبی دیده می‌شود. عبدالبهاء می‌نویسد: «باری، باید دامن همت به کمر زد که… ایران، این کشور خجسته و فرخنده، در همه‌ی زمینه‌ها مرکز کمالات انسانی و آیینه‌ی جهان‌نمای جهان مدنیّت شود» و وی تأکید می‌کند که:

در روزگاران پیشین کشور ایران به مانند قلب عالم و چون شمع روشن، نوربخشِ همه‌ی آفاق بود… خرد و دانشِ کشور‌داریش حُکمای نامدارِ جهان را خیره ساخته بود و قوانینِ سیاسیِ آن نمونه و سرمشقی برای فرمانروایانِ چهار قاره‌ گیتی بشمار می‌آمد. ملتِ ایران در میانِ همه‌ ملت‌ها به جهان‌گیری شهره، و به داشتنِ تمدّن و فرهنگ سرافراز بود. ایران مرکزِ صنعت و علوم، سرچشمه‌ هنر و فن‌آوری‌های بزرگ، و کانونِ فضیلت و صفاتِ پسندیده‌ی انسانی شناخته می‌شد. دانش و هوشِ مردمِ این کشورِ بلندپایه مایه‌ی حیرت جهانیان بود… اما اکنون بختِ روشنِ او به تاریکی و سیاهی گراییده است. آنچه ایران امروز بدان نیاز فوری دارد، ژرف‌اندیشی و بلندهمتی و کمربستن به کوشش و تلاش و تربیت، و تشویق به شرافت و عزّت و دیگر هدف‌های بلندپایه است. (عبدالبهاء، ۱۹۸۴: ۱۱-۶)

این لحن به هیچ وجه حاکی از نفرت از ایران و ایرانیان نیست. همین امر درباره‌ی زبان فارسی صادق است که همراه با عربی زبان مقدّس بهائیان به شمار می‌رود، چه که بسیاری از کتب مقدّسه‌ی بهائی به این زبان نوشته شده است. در میان مهاجرین ایرانی، پاسداری از زبان فارسی در بین بهائیان و (یهودیان) بیشتر از مسلمانان است و در زمانی که اشاعه‌ی زبان فارسی یا این زبان در خارج از ایران کاهش یافته این مهاجرین بهائی هستند که این زبان را به جزایر دوردست می‌برند و نودینان بهائی را به آن علاقه‌مند می‌سازند. وقتی بهائیان ساموآ فارسی می‌آموزند یا بهائیان اوگاندا نوروز را جشن می‌گیرند، وقتی والدین آفریقایی دخترانشان را طاهره یا والدین آمریکایی پسرانشان را بدیع می‌نامند، به عبارتى، می‌توان به اين نتيجه نيز رسيد که فرهنگ ايرانى است که به این وسیله انتشار می‌یابد. از دید یک ملی‌گرای ایرانی واقع‌بین، بهائیان را می‌توان سفیران فرهنگ ایرانی شمرد، گرچه ممکن است بهائیان خود چنین تلقی‌یی نداشته باشند.

در این جا نقش زنان بسیار قابل توجه است. در دورانی که اکثر زنان مسلمان شهرنشین سر در کار خود داشتند، زنان بهائی ایرانی برای اشاعه‌ی دین خود در بد آب و هواترین نقاط جهان سکنی می‌گزیدند. حتی اگر کسی انگیزه‌ی این زنان را به سخره گیرد، باید اذعان داشت که شجاعت و ابتکار عمل آن‌ها ستودنی است. محبوبیت روز افزون طاهره‌ی قرةالعین در بین فمینیست‌های ایرانی نشان می‌دهد که آگاهی از این وجه بابت-بهائیت به آرامی در ایران در حال افزایش است. در سال ۲۰۰۱ یک تقویم زنان در ایران منتشر شد که، ضمن درج تصویر طاهره، او را «شاعر، فیلسوف و سخنوری فاضل» توصیف کرد و افزود که وی «به فرمان ناصرالدین‌شاه اعدام شد.»