همگی فرق بین «دین» را كه توسّط مربّی آسمانی مستقل و صاحب شرع و كتاب وحیانی و امّت جدید از سوی خدای واحد به بشریّت ارائه میگردد، با «فرقه» كه در ظلّ یك دین و وابسته به آن ایجاد میگردد، میدانند؛ لذا ادیان بابی و بهایی دیناند و فرقه نیستند. علامه سیّد محمّد حسین طباطبایی نیز در کتاب خود بنام شیعه اسلام مینویسد (ترجمه به مضمون از انگلیسی) مذاهب بابی و بهائی هم از لحاظ اصول و هم از لحاظ فروع با اسلام تفاوت دارند و لذا نمیتوان آنها را شعب اسلام دانست(Shi`te Islam, London George Allen & Unwin Ltd, 1975, p 76).
اگرچه افراد طبق عقیدۀ خود میتوانند ادیان بابی و بهائی را باطل شمارند، امّا منطقأ نمیتوانند منكر شوند كه هر دو كتبأ و رسمأ مدّعیاندكه دین هستند و فرقه نیستند. هر پیامبری كه ظاهر شد، پیروان آیین قبل به بهانۀ این كه دینشان آخرین دین است و موعودشان نیز پس از ظهور، همان دین و آیین سابق را تكرار خواهد كرد، او را ردّ كردند و عذاب دادند. در مورد ظهور جدید این عصر نیز چنین شد، حال آنكه حضرت رسول اكرم با ظهور خود در عالم، خاتم و پایان بخش دورهای چند هزار ساله بودند كه درآن انبیاء الهی — كه خبردهنده (نبی) بودند — یكی پس از دیگری، خبر از دورۀ جدیدی دادند كه «نبأ عظیم» الهی آشكار خواهد شد و نبوّات انبیاء تحقّق خواهد یافت، و به همین جهت در زیارت مطلقۀ امیر مؤمنان، آمده است كه حضرت رسول، «الخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل» بوده و هستند (پایان برای مربیّان آسمانی قبل از خودشان، و آغازی برای مربیّان آسمانی آینده).
اگر کسی امر بهائی را از جملۀ ادیان نداند، باید بتواند دیانت را چنان تعریف کند که این امر از آن برکنار ماند، یا امر بهائی را به صورتی بشناسد که آن را دین نتوان نامید، و هیچ کدام از این دو ممکن نیست، زیرا بهائیان به وجود خدا قائلند، خدا را حقّ مطلق میخوانند، مبدأ جهان و حافظ و مدبّر آن میدانند، کلام حقّ را که به زبان برگزیدگان او به عالم خلق میرسد و نام کتاب خدا میگیرد صدق مبین میشمارند، به عالم روحانی یقین تام دارند، تعلّق روح را به قالب انسان میپذیرند، به بقای نفس معتقدند، حیات اُخروی را در سرای جاویدان تصدیق میکنند، ثواب و عقاب را معتبر میدانند، نماز میگذارند، دعا میخوانند، روزه میگیرند، به حجّ میروند، زکوت میدهند حلال و حرام میشناسند، خلاصه مجموعهای از عبادات و مناسک دارند… پس امر بهائی دین است.
اینان که گاهی بر قلم ستم میرانند نیک میدانند که امر بهائی دین است، و چون دین است، ولو کسانی آن را از قبیل ادیان باطله بدانند، آزاد است، در عین اعتراف به حقوق بشر نمیتوان این آزادی را از آن باز گرفت. از همین رو تجاهل میکنند، از اطلاق عنوان دین بر مجموعۀ معتقدات این جماعت میپرهیزند، گاهی نام فرقه بر این دین مینهند، و البتّه منظور از فرقه را مذهب متفرع از دین مستقلّی نمیدانند، زیرا اگر چنین میپنداشتند میبایست آنرا فرع اسلام بنگارند. و ناگزیر مثل سایر مذاهب آن دین مبین از حقّ آزادی برخوردار شمارند. پس گوئی کلمۀ فرقه را آنگاه که بر اهل بهاء اطلاق میکنند به معنی حزب سیاسی میگیرند امّا آشکارا میبینند که اصول و فروع این مرام با حزب سیاسی مناسبت ندارد، بلکه اجتناب از سیاست جزء لوازم خطّ مشی آنان بشمار میرود. به همین سبب این تحریف را مفید نمییابند و بسیار زود از آن روی بر میتابند. سرانجام میگویند که اینان نه دین و نه مذهب و نه فرقهاند، بلکه مشتی جاسوس و خائن و مزدورند، که به هم پیوسته و جمعی را پدید آوردهاند، و با چند ناسزا از این قبیل شرط ستم را به جای میآرند. و پیداست که چون کسانی برای اثبات قولشان بیّنه و برهان نخواهند البتّه هرچه از دل میگذرانند بر زبان میرانند، و الاّ نیک میدانند که بیانشان معقول یا مقبول نیست و افترایی در غایت وضوح است. چگونه میتوان گفت که جمع کثیری از تمام طبقات در اطراف و اکناف عالم اصول و عقایدی را در امور روحانی و اخلاقی نظراً بپذیرند و در عمل به کار بندند و برای حفظ تمسّک به این اصول با نهایت دقّت از مناهی اجتناب ورزند و به فرائض عمل کنند و سر و جان در راه دین و ایمان بیفشانند، تنها برای اینکه تنی چند از آنان در زمانی یا در مکانی به قصد خاصی به جاسوسی پردازند. این جمع معدود که اینگونه بی پروا لب به افتراء میگشایند، به رغم اکثر افراد این مملکت، و برخلاف رأی پیشوایان و برگزیدگان ملّت، این همه بیداد را تنها بدان سبب روا میشمارند که پیروان دینی را از حقّ مسلّم خود در انتخاب آن دین و اظهار و ابلاغ و اجرای آن به حکم اعلامیّۀ جهانی حقوق بشر باز دارند.
برگرفته از سایت «ولوله در شهر»