نگاه بهائی به عبارت خاتم‌النبیین

۳۱ خرداد ۱۴۰۰

یکی از مسائل مهم موجود در کتب الهیّه اسرار و رموز مندرج در آیات الهی است. خداوند همیشه به وسایل مختلف خلق را امتحان می‌نماید و یکی از مهمترین مسائل امتحان عباد همین اسرار و رموز مندرج در آیات الهی است. بدین اسرار و رموز است که سعید از شقی و صادق از کاذب و کافر از مؤمن منفک گردد و تمیز داده شود. کسی می‌تواند پی به این اسرار و رموز الهیّه برد که قلبش صاف و عاری از اغراض نفسانیه و منزه از حدودات بشریه باشد. همچنانکه آینه تا از زنگار غبار و آلودگی پاک و مطهر نشود محل اشراق خورشید جهان افروز نگردد. قلب انسان نیز وقتی پی به اسرار و رموز الهیّه برد که واقف بر حقایق مندرجه در کتب سماویه گردد که از زنگار مشتهیات نفس و هوی و اغراض شخصیه باطله پاک و منزّه گردد.

امّا برای آنکه به سرّ و حقیقت «خاتم النبیین» مندرج در کتاب آسمانی قرآن پی بریم لازم می‌دانیم مسائلی چند را عنوان نماییم. اوّل آنکه باید دانست خداوند هیچگاه بندگانش را بدون مربی آسمانی رها نمی‌کند. زیرا رحمت او بسیط است و عنایتش وسیع. همچنانکه اگر باغی در ظلّ تربیت دهقانی ماهر نباشد اثمار خوشگوار و میوه آبدار پدید نیاورد؛ ثمره وجود آدمی نیز در ظلّ تربیت مربیان الهی به منصّه ظهور و بروز رسد. انسان اگر در ظلّ تربیت رحمان قرار نگیرد از حیوان پست‌تر شود. پس لازم و ضرور است که انسان بدون مربی آسمانی رها نشود و بدین لحاظ است که خداوند در هر دوری به شرایط و مقتضیات زمان مظهر امری به عبارتی پیغمبری مبعوث نماید تا بشر را هدایت نماید و به سر منزل مقصود رساند.

ثانی آنکه پیروان همه ادیان الهی متأسفانه دیانت خود را بر اساس برداشت‌های اشتباهی که از بعضی آیات الهی مندرج در کتب مقدسه‌شان می‌نمودند آخرین دیانت و پیغمبر خود را ختم پیامبران محسوب می‌نمودند و بر آن باورند که اگر پیامبری هم ظهور نماید باید همان پیامبر خودشان باشد. چنانچه مسیحیان هنوز منتظر رجوع حضرت مسیح‌اند که از آسمان فرود آید و هدایت قوم مسیح را به عهده گیرد. پیروان دیانت حضرت موسی بر اساس آنکه حضرت مسیح یوم سبت و طلاق را شکست او را قبول نکردند و می‌گفتند اگر این مسیح همان مسیح موعود در کتاب تورات است پس چرا علائم ظاهره هنگام ظهورش ظاهر نشده است و چون این علائم در عالم ظاهر، ظاهر نشده است پس این مسیح آن مسیح نیست. لذا او را نپذیرفتند و به انواع عذاب و بلا مبتلایش نمودند. پیروان دیانت حضرت مسیح نیز بر اساس آیه مبارکه انجیل که می‌فرمایند آسمان و زمین ممکن است زائل شود امّا کلام پسر انسان زائل نشود دیانت خود را آخرین دیانت دانسته و هنوز پیروان آن منتظر ظهور مجدد حضرت مسیح می‌باشند .

متأسفانه ذکر کلمه خاتم‌النبیین در قرآن مجید نیز پیروان این دیانت را دچار اشتباهی همانند ادیان سلف نمود. و آنان نیز دیانت خود را آخرین دین و حضرت محمّد(ص) را آخرین پیامبر الهی می‌دانند. باید خاطر نشان نمود که تنها دیانتی که دیانت خود را آخرین دین و پیامبر خود را آخرین پیامبر و فرستاده الهی نمی‌داند دیانت بهائی است. چرا که معتقد است که استمرار فیض الهی لازمه بقای حیات حقیقی و معنوی ابنا بشر است و انسان بدون هدایت و راهنمائی مظاهر الهیه تشخیص درست از نادرست ندهد.

مظاهر مقدّسه الهیّه دارای دو مقامند؛ مقام توحید و مقام تحدید. در دیانت مقدّس بهائی این دو مقام تحت عنوان‌های دیگری مثل تفریق و تفصیل و فرق که همان مقام تحدید است و تفرید و جمع که همان مقام توحید است نیز آمده است. مقام تحدید مقام حدودات بشریه است. در این مقام مظاهر الهیّه را هر کدام هیکلی معین و امری مقرّر و ظهوری معیّن و حدودی مخصوص است. چنانچه هر کدام به اسمی مرسوم و بوصفی موصوف و به امری بدیع و شرعی جدید مأمورند در این مقام است که در قرآن مجید«فضلنا بعضهم علی بعض» فرموده‌اند. زیرا هر یک به مقتضیات زمان و عصر خود و حدودات بشریه برترند از مظاهر مقدسه قبل به اختلاف همین مقامات و مراتب است که بیانات و کلمات مختلفه از آن مظاهر، ظاهر شود یکی خود را حضرت موسی نامید و دیگری حضرت مسیح و آن دیگری حضرت محمد و دیگریی حضرت بهاءالله در همین مقام است که حضرت محمّد فرمودند «انی عبدالله» و نیز «ما أنا الا بشر مثلکم.»

امّا مقام دیگر مقام توحید است در این مقام مظاهر مقدّسه حقیقت واحدند. اطلاق الوهیت و ربوبیت و احدیت صرفه و هویت بحته در این مقام بر آن مظاهر مقدّسه می‌شود مثل شمس که دارای حقیقت واحد است اگر از بُرج‌های متفاوت طلوع نماید. شمس ظاهر نیز در هر فصل از محلّی طلوع می‌نماید غیر از محل قبل امّا حقیقتش واحد است. خورشید تابستان همان خورشید بهار است و خورشید زمستان و پائیز نیز همان خورشید بهار و تابستان. امّا محل طلوع آنها متفاوت است. در خورشید تغییری ایجاد نشده است بلکه در محل طلوع تفاوت و اختلاف حاصل شده است. باید ناظر به حقیقت خورشید بود نه به محل طلوع. متأسفانه اکثر پیروان ادیان الهی توجّه به محل طلوع مظاهر الهیّه نموده‌اند و از حقیقت خورشید الهی دور مانده و از نور او مستضی نشدند. پس مقام توحید مقام وحدت مظاهر مقدّسه است. در این مقام همه در صُقع واحدند. موسی و عیسی و محمّد و بهاءالله در کار نیست زیرا حقیقتشان یکی است. زیرا جمیع در این مقام بر عرش ظهورالله ساکنند و بر کرسی بطون الله واقف. یعنی ظهورالله به ظهورشان ظاهر و جمال‌الله از جمال‌شان باهر. در این مقام اگر کلمه «انی انا الله» از این مظاهر الهیّه شنیده شود ریبی در آن نیست زیرا به ظهور و صفات و اسماء ایشان ظهورالله و اسم‌الله و صفت‌الله در ارض ظاهر شود. آیات مبارکه «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی» و نیز «ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله» مُثبِت این حقیقت مقدّسه. در قرآن مجید از این مقام تحت عنوان «لانقرق بین احد من رسله» یاد شده است. در انجیل مقدّس نیز آنجا که حضرت مسیح فرمود من می‌روم و بعد می‌آیم منظورشان اشاره به حقیقت همین مقام توحید مظاهر الهیّه است. زیرا آنکه بعد از حضرت مسیح آمد یعنی حضرت محمّد(ص) همان حقیقت حضرت مسیح بود و نیز وقتی حضرت مسیح فرمود «من می‌روم و می‌آید دیگری تا بگوید آنچه من نگفته‌ام و تمام نماید آنچه را که گفته‌ام» ناظر به مقام تحدید خود بود و اشاره به ظهور حضرت محمّد می‌فرمود. پس مقام توحید مقام وحدت مظاهر مقدّسه است مقام حقیقت واحده مظاهر الهیّه است .

و امّا مسئله خاتمیت:

دلیل اوّل – همچنانکه عرض شد مظاهر مقدسه در مقام توحید در صقع واحدند. هیچ تفاوت و اختلاف در این حقیقت واحده موجود نیست. مقام توحید را اوّل و آخری متصوّر نیست. زیرا که کل مظاهر الهیّه بر امری واحد قیام می‌نمایند. یعنی حقیقت ظاهر شده از پیامبر آخر، همان حقیقت ظاهر شده از پیامبر اوّل است. پس اگر مظهر امر آخری بگوید من همان مظهر امر اوّلم و نیز مظهر امر اوّلی بگوید من همان مظهر امر آخرم، صحیح و درست است. مثل خورشید که اگر از اوّل لا اوّل الی آخر لا آخر طلوع نماید همان شمس است که طالع می‌شود. حال اگر گفته شود این شمس همان شمس اوّلیّه است، صحیح است و اگر گفته شود که رجوع آن شمس است ایضاً صحیح است. مظاهر مقدّسه نیز اَوّلیت و آخریت‌شان مثل اَوّلیت و آخریت همان شمس است. زیرا که حقیقت‌شان یکی است. به عبارتی همچنانکه ذکر ختمیت بر کلیه مظاهر مقدّسه می‌توان اطلاق کرد. ذکر اَوّلیت نیز بر همه آنان صادق است. اَوّلیت و آخریت مظاهر مقدسه را باید از دریچه مقام توحید آنان نگریست. وقتی حضرت محمّد فرمود «اما النبییون فانا» از دریچه مقام توحید خود نگریستند و نیز وقتی فرمودند «منم آدم و نوح و موسی و عیسی» نیز از دریچه همین مقام به خود نگریستند و نیز وقتی ذکر ختمیت فرمودند نیز از دریچه مقام توحید به خود نگریستند. همچنانکه صادق است که حضرت محمّد خود را آدم اوّل نامیدند، صادق است که خود را آدم آخر نیز بنامند. زیرا در مقام توحید، اوّل عین آخر است و آخر عین اوّل است. یعنی مظاهر مقدّسه الهیّه در این مقام هم بدءالنبیینند و هم ختم النبیین. همچنانکه اسم اوّلیت بر ایشان صادق است، اسم آخریت نیز صادق است. زیرا در مقام توحید در همان حینی که بر سریر بدئیت جالس‌اند همان حین نیز بر عرش ختمیت ساکن. در مقام توحید مظاهر الهیه مظهر اوّلیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت و بدئیت و ختمیت می‌باشند. به عبارتی در این مقام کل را بر یک بساط ساکن بینی و بر یک سریر جالس. فرقی در میان نیست و غیریتی در بین نه. پس اگر حضرت محمّد(ص) را ختم‌النبیین نامیم و به ظهور پیامبری بعد از ایشان معتقد نگردیم چگونه او را بدء‌النبیین نیز بنامیم و اگر او را بدءالنبیین بنامیم پس چگونه او را ختم‌النبیین نیز نام نهیم. اگر او را آدم اوّل نامیم چگونه ذکر موسی و عیسی بر او نهیم. پس معلوم و واضح است که حضرت محمّد(ص) و نیز همه مظاهر الهیّه در مقام توحید هم بدء النبیینند و هم ختم‌النبیین. حضرت مسیح نیز وقتی فرمود «من می‌روم و بعد می‌آیم» از دریچه مقام توحید به خود نگریست. زیرا حقیقت کسی که بعد از او آمد یعنی حضرت محمّد(ص) حقیقت همان حضرت مسیح بود.

حضرت بهاءالله نیز وقتی در بشارات، حضرت محمّد(ص) را ختم النبیین و المرسلین (الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوة و علی آله و اصحابه دائماً ابداً سرمداً) نامیدند از دریچه مقام توحید به ایشان نگریستند. والّا همچنانکه حضرت بهاءالله، حضرت محمّد(ص) را ختم‌النبیین و المرسلین نامیده‌اند، ایشان را بدءالنبیین نیز نامیده‌اند. در کتاب مستطاب ایقان حضرت بهاءالله، حضرت محمّد(ص) را هم بدء النبیین و هم ختم النبیین می‌نامند. البتّه حضرت بهاءالله همه مظاهر مقدّسه الهیّه را دارای این مقام می‌دانند. وقتی حضرت بهاءالله فرمودند «یک بار در آتشم افکندند و یک بار بر صلیبم زدند و یک بار در صحرای کربلا شربت شهادتم نوشاندند» ناظر به همین مقام توحید خودشان بودند. پس معلوم و واضح شد که کلیّه مظاهر مقدّسه الهیّه در مقام توحید هم بدء‌النبیین و هم ختم‌النبیین. لذا ذکر خاتم‌النبیین از لسان مطهّر حضرت محمّد(ص) دلیل بر ختمیت ایشان و به عبارتی عدم ارسال رسل بعد از ایشان از طرف خداوند نیست. زیرا در این صورت، رحمت او را وسیع ندانسته و عنایتش را رفیع نمی‌دانیم و فیضش را مسدود پنداشته و فضلش را محدود انگاشته‌ایم.

دلیل دوّم - امّا در کتاب مبین قرآن خداوند بعد از ذکر خاتم النبیین جمیع ناس را به لقای خود وعده فرمودند. چنانکه آیات ذیل، کل دلالت بر وعده لقای الهی می‌نماید: «والذین کفروا بآیات الله و لقائه اولئک یئسوا من رحمتی و اولئک لهم عذاب الیم.» (سوره عنکبوت) و همچنین «الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم الیه راجعون» (سوره البقره) و در مقام دیگر «قال الذین یظنون انهم ملاقوا الله کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره» (سوره البقره) و نیز «فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا» (آخر سوره کهف) و نیز«یدبر الامر یفصل الآیات لعلکم بلقاء ربکم توقنون» (سوره الرعد)

اجازه بدهید مقصود از لقاء الهی را که خداوند در قرآن وعده فرمودند توضیحی عرض نمائیم. می‌دانیم که مقصود از این لقاء، لقاء نفس خداوند و ذات او نیست. زیرا که او غیب منیع لا یدرک است «اذ انه لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار.» اگر به لقای ذات او قائل شویم دچار شرک شده‌ایم. زیرا ذات او را کسی نه ادراک می‌‌کند نه می‌شناسد نه می‌بیند. پس مقصود از لقاء الهی باید مفهوم دیگری باشد. حتّی اگر قائل به آن باشیم که این لقاء در قیامت اتّفاق خواهد افتاد.

باید دانست که مظاهر مقدّسه الهیّه مظهر جمیع صفات و اسما الهیّه‌اند. به ظهور آنان جمیع اسما و صفات و کمالات الهیّه در عالم ظاهر می‌شود. به عبارتی مظاهر مقدّسه الهیّه آئینه تمام نمای خداوندند. همچنانکه اگر آئینه‌ای را در مقابل خورشید جهان افروز قرار دهیم؛ خورشید به تمام صفات و نور و رنگ و هیئت در آن ظاهر می‌شود مظاهر مقدّسه الهیّه نیز همانند آئینه جمیع صفات و کمالات و اسماء الهی را ظاهر و عیان می‌نمایند. حال اگر خورشید داخل آئینه بگوید من همان شمس‌ام‌ صحیح است، زیرا که دارای جمیع صفات و خصوصیات آن خورشید است و اگر بگوید غیر آنم آن هم صحیح است. مظاهر الهیّه نیز وقتی ندای ربوبیت و الوهیت سر می‌دهند منظور آن هیاکل مقدّسه آن است که به جمیع صفات و کمالات و اسما الهیّه ظاهر شده‌اند لذا ذکر ربوبیت و الوهیت آنان ذکر ربوبیت و الوهیت صفاتی است نه ذاتی والّا حتی مظاهر مقدّسه الهیّه نیز به ادراک ذات خداوند نائل نشوند و او را مشاهده نتوانند. خداوند منزّه‌تر و مقدّس‌تر از آن است که حتّی به ادراک و شناخت و مشاهده مظاهر الهیّه‌اش نیز درآید. پس اگر بگوئیم این مظاهر مقدّسه الهیّه در مقام صفاتی همان خداوندند صحیح است. همچنانکه خورشید منعکس در آئینه را می‌توان گفت که به لحاظ صفاتی همان خورشید جهان‌افروز است. مقصود آنکه مظاهر الهیّه را بدین لحاظ که کلیه صفات و کمالات الهی را ظاهر و عیان می‌نمایند می‌توان مظهر اسما و صفات و کمالات الهی دانسته، آنجا که خداوند در قرآن مجید ابنا بشر را به لقا الهی وعده فرموده منظور و مقصود لقا مظهر امر اوست. زیرا که در عالم خلق مظاهر مقدسه آئینه تمام نمای خداوند می‌باشند. پس لقا آنان لقاء خداوند است.«من عرف نفسه فقد عرف ربه». «من فاز بلقائه فقد فاز بلقاالله». یعنی از شناخت و عرفان مظاهر الهیّه، شناخت و عرفان الهی حاصل شود. و از لقاء او لقاء خداوند حاصل گردد. باید اذعان نمود که بهترین و صحیح‌ترین راه و روش عرفان خداوند همین عرفان مظاهر الهیّه است. پس چون لقا خداوند ممتنع و محال است این لقا را باید در مظهر امر او جستجو کرد. و آنچه در قرآن وعده لقا داده شده است، لقا مظهر امر است و اگر به قیامت نیز وعده داده شده است، قیامت نیز قیام مظهر امر است در اظهار مظهریتش. یعنی ظهور هر مظهر امری عبارت از قیامت آن مظهر امر است. «اذا قام القائم قامت القیامت» در قیامت است که مردگان زنده شوند. شقی از سعید تمیز داده شود، حساب خلائق کشیده شود، حشر بپا گردد، نشر حاصل شود، صراط ممدود گردد و به عبور از آن کل مأمور شوند. کوران بینا گردند و کران شنوا شوند. در هنگام ظهور مظاهر الهیّه، کل این امور واقع گردد. به قیام آنان قیامت حاصل شود. مردگان زنده شوند. یعنی کسانی که به مظهر امر ایمان بیاورند از زندگان محسوب شوند و کسی که مؤمن به مظهر امر او در زمان ظهور نشود از اموات (مردگان) محسوب. این موت و حیات، موت و حیات ایمانی است نه موت و حیات جسمانی. در قیامت که قیام مظهر امر اوست، موت و حیات ایمانی و روحانی واقع شود نه موت و حیات جسمانی. کسانی که به مظهر امر در قیام او مؤمن شوند محشور گردند در ظلّ رحمت الهی در آیند، از صراط بگذرند و در جنت الهی داخل گردند که همان ایمان به او و فراهم نمودن رضای اوست. در قیام مظهر امر است که حساب خلائق کشیده شود. زیرا به یک کلمه مظهر امر، آنکه قلبش به نور ایمان منوّر گردد دفتر اعمالش پاک و منزّه شود. به عبارتی حسابش تصفیه گردد و مطهّر و بی‌حساب شود و آماده دخول در ملکوت الهی گردد و آنکه مؤمن نشود به حسابش رسیدگی شود و از جنّت الهی و دخول در ملکوت الهی که ایمان به مظهر امر است محروم شود. چه جنّتی و چه ملکوتی اعظم‌تر و اکبرتر از ورود در جرگه مؤمنین و مقدّسین مظهر امر خداوند.

حال آنکه در یوم قیامت به لقاء او فائز شود و به او ایمان بیاورد به لقاءالله فائز شده است. حال اگر قائل به ختمیت مظهر امر او شویم و قائل به ظهور مظهر امری دیگر و به عبارتی پیامبری دیگر از طرف خداوند نباشیم، چگونه به لقاء او که عین لقاءالله است فائز گردیم. مگر آنکه نعوذ بالله به انکار وعده لقای الهی در قرآن مجید قائل شویم. پس معلوم و محقّق شد که نباید حضرت محمّد را ختم پیامبران دانست و دست خداوند را مغلول انگاشت و رحمت او را محدود پنداشت و فضلش را مسدود شمرد.

برگرفته از سایت «نقطه نظر»