پاسخ محفل ملّی بهائیان ایران به اتهامات مطرح شده توسط حجت‌الاسلام قضائی

[اطلاعات شخصی افراد حذف شده است]

تاریخ: ١٢ اسفند ۱۳۶۱

مقام محترم حضرت حجةاﻻسلام جعفر کریمی رئیس دادگاه عالی انتظامی

قضات دادگاههای انقلاب اسلامی دامت بقائه

جناب حجةالاسلام قضائی حاکم محترم شرع و رئیس دادگاه انقلاب اسلامی شیراز در مصاحبه اختصاصی با روزنامه خبر در شماره ٧٨٢- ٣ اسفند ۶۱ درج شده که فتوکپی آن بضمیمه تقدیم میگردد مطالب مبسوط و مشروحی متضمن حمله به بهائیت و تهدید و ترغیب بهائیان از طریق وارد آوردن تهمتهای ناروا و افتراآت بیشمار بصورت شعار با اصطلاحات حزبی و سیاسی بیان فرموده‌اند که مثل همیشه یک طرفه است و بهائی مظلوم و مسلوب‌الدفاع را حق جوابگوئی نیست و متأسفانه هیچ نشریه و روزنامه و رسانه گروهی حق انتشار پاسخ آنرا ندارد. چرا نباید حضرت حاکم در هیچ مرجع و محکمه‌ای مورد سئوال قرار گیرند که چگونه قاضی محترمی میتواند در آن واحد هم قاضی باشد و هم مدعی، هم بجای مرجع عالی روحانی مملکت فتوی دهد و هم بجانشینی خداوند تبارک و تعالی عباد مظلوم او را به نیستی و فنا تهدید نماید، بر اثر تعصب اتهاماتی بدون دلیل بیان فرمایند و آنها را با کفر و محارب مرتبط ساخته سپس قضاوت فرمایند “که در جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جائی نیست” و از خدا و روز حساب و رستاخیز نه تنها هراسی بدل راه ندهند بلکه مجموعه این تهمتها را مباح دانند و کشتار بهائیان را ثواب شمرند. در این موقعیت بهائی مظلوم در مقابل خشم و کینه حاکم مقتدر جز توسل بخالق یکتا و تمسک بعروةالوثقی پروردگار توانا چاره‌ای ندارد و راهی نمی‌بیند و متضرعانه بدانسو میرود و مطمئن است که او یاور ضعفا و مظلومان است و هر موقع مقتدرانی قیام بر قلع و قمع این جمع خداپرست مظلوم نمودند و نار ضغینه مشتعل ساخته‌اند خداوند رحمن بندگان خود را حفظ و حمایت مینماید و اگر مشیت بالغه‌اش بر سفک دم مظلومان در این ایام قرار گرفته باشد و گفتار ناسزای قاضی محترم را منادی بامر خود بداند بتقدیرات محتومه‌اش تسلیم و بقضایش راضی و شاکر.

معهذا از نظر اینکه مأمور بتظلم بوﻻة امور هستیم در رد اتهامات حضرت آقای قضائی مطالبی بعنوان تظلم و دادخواهی و تبیین حقایق امر بمراجع عالی قانونی معروض و خاطر عاطر آنمقام محترم را به مراتب ذیل معطوف میدارد: حاکم محترم دادگاه انقلاب شیراز حدود ١٩٠ سطر از روزنامه را با تقریب یکهزار کلمه اختصاص به ناسزا و تذکر و تشریح بهائیت فرموده و اتهامات متعددی از هر جهت بیان داشته‌اند که جواب همه آنها مستلزم کتابی حجیم است ولکن بمنظور احتراز از تصدیع و تطویل کلام اختصاراً عرض مینماید:

١– درآغاز فرموده‌اند " ملت مسلمان ایران که پیاده کننده و پیرو مکتب اهل بیت عصمت و طهارت است انشاءالله بدعای حضرت نوح جامه عمل خواهد پوشید که حضرت نوح عرض میکند “و قال نوح ﻻتذر علی اﻻرض من الکافرین دیاراً…” ملت ایران بر اساس مکتب قرآن قیام کرد و با اراده الهی اراده کرده است که حکومت خدا را بر روی زمین استقرار دهد لذا نمیتواند بهائیان منحرف و بازیچه شیطان و شیطان ‌نماها و ابرقدرتها و عمال آنها از جمله بیت‌العدل اسرائیل را تحمل نماید. این مسأله مسلم است که در جمهوری اسلامی ایران برای بهائیت و بهائیان کوچکترین جائی نیست".

قاضی محترم بهائیان را در ردیف کفار محسوب داشته‌اند در صورتیکه آیات قرآن کریم و رساله امام خمینی در توصیف و تعریف کافر بشخصی اطلاق فرموده‌اند که منکر رسالت حضرت محمد بن عبدالله (ص) و وﻻیت ائمه اطهار باشد و قرآن را من عندالله نداند در صورتیکه بر خلاف موارد مذکوره هر بهائی به رسالت حضرت ختمی مرتبت و وﻻیت ائمه اطهار و من عندالله بودن قرآن مجید اعتقاد راسخ دارد و خداوند منان را همیشه حاکم بر جمیع کائنات و بی‌نیاز از مخلوق میداند کافر دانستن بهائی فقط یک ظن اتم میباشد و شاید جناب قضائی چنان تحت تاثیر ردیه‌ها و تهمتهای مخالفان قرار داشته‌اند که زحمت تحقیق از اصول عقاید بهائی بخود نداده و بآثار و کتب آنها مراجعه یا تعمقی نفرموده‌اند. اعتقاد بخالق یکتا و رسالت انبیاء الهی و بقای روح و عالم بعد و تمسک تام بطهارت و تقدیس از ایمان و ایقان بهائی و تزئین حقایق انسانی بفیض کمالات ربانی منفصل از هر گونه اقدامات سیاسی و تشبثات حزبی و تشکیلات سری و تأکید بر اطاعت محضه نسبت به مصادر امور و مقررات قانون از جمله اصول عقاید بهائیان است و آنها را با چنان خصوصیات، منحرف و بازیچه شیطان و ابرقدرتها دانستن کمال بی ‌انصافی است! و بیت‌العدل را که از ماهیت آن اطلاع ندارند باسرائیل مرتبط فرمودن روش گروهی است که سالها با چنین موهومات و مطالب کذب در تخدیش اذهان کوشیده‌اند و اینکه بیان شده در جمهوری اسلامی ایران جائی برای بهائیان نیست مسلماً نظر شخصی ایشان است زیرا مصادر عالی مملکت هیچگاه چنین چیزی عنوان نفرموده و رهبر کبیر ملت نیز جمیع اقشار را تابع حکومت اسلامی دانسته‌اند و در قانون اساسی جمهوری اسلامی اصول سوم و چهاردهم و بیستم و بیست و سوم صراحتاً خلاف این معنی را میرساند.

بدیهی است بهائیان همیشه مطرود بغض علماء و حکومتهای وقت بوده‌اند قاجاریان برای ریشه‌کن کردن آنها از هیچ قساوت و بی‌رحمی و کشتار و نهب و غارت کوتاهی نکردند امپراطوری آل عثمان و خلافت مطلقه برای اطفاء این نور موقده از هیچ کوششی خودداری نکرد رژیم پهلوی علاوه بر تضییقات شدیده دیپلماتیک و تقویت گروههای مختلف و انتشار ردیه‌ها و اتهامات واهی در سال ۱۳۳۴ با تمام قوا علیه این فئه مظلوم قیام نمود گرفتند، کشتند، و خراب کردند و آواره ساختند. لکن بعنایت خداوند قادر و توانا بود که عباد مظلوم خود را حفظ فرمود. ظالمان همه رفتند و نامشان بظلم در تاریخ باقی ماند و آینده در باره‌شان چگونه قضاوت شود خدا میداند! بعلاوه این جمع مظلوم در برابر اراده قویه غالبه الهیه تسلیم محضیم و چنانچه مشیت مطلقه او اقتضاء فرماید که بدست امثال آقای قضائی در این زمان خون بهائیان ریخته شود بر حکمت بالغه‌اش چون و چرائی در کار نیست.

حاکم محترم شرع که مسلمان و پیرو قرآن کریمند مطمئناً آیات مبارکات “یا داود انا جعلناک خلیفة فی اﻻرض فاحکم بین الناس بالعدل…” و آیه مبارکه ١١ سوره مائده “یا ایها الذین آمنو کونوا قوامین له شهداء بالقسط و ﻻ یجر منکم شنأن قوم علی الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون” و آیه ۲۵۷ سوره بقره “ﻻ اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت…” و آیه ششم سوره کافرون “لکم دینکم ولی دین” و آیه کریمه ۱۵۳ سوره انعام و بیان حضرت صادق علیه السلام را که میفرماید “ید الله فوق رأس الحاکم…” و نامه حضرت امیر مؤمنان خطاب به شریح قاضی و سایر آیات و احادیث مربوط بقضا را مطالعه فرموده‌اند و احتماﻻً آنها را مربوط بکسانی دانسته‌اند که اسلام را من جانب‌الله نشناسند ولی بهائی مظلوم که باسلام معتقد و مقدساتش را عزیز میداند کوچکترین جائی برایش در سرزمین آباء و اجدادی خودش نباشد!! همین گناهش بس!

٢– در قسمت بعدی مصاحبه فرموده‌اند “اینان میگویند ما در هیچکدام از راه‌‌پیمائیها علیه طاغوت شرکت نکردیم، شعاری علیه طاغوت ندادیم، در هیچکدام از رأی‌ گیریها شرکت نکردیم چرا که اینها همه سیاست است و ما از نظر مذهبی دخالت در سیاست را محکوم میکنیم…” بهائی همانطور که در راه‌پیمائی علیه طاغوت شرکت نداشته در اجتماعات و تظاهرات علیه انقلاب هم شرکت نکرده و بر ضد حکومت جمهوری اسلامی در دوران بعد از پیروزی انقلاب قدمی برنداشته و شعاری علیه حکومت اسلامی ننوشته و نداده کما اینکه در رژیم گذشته هم عضو حزب رستاخیز نبوده و در هیچ‌یک از مناقشات سیاسی شرکت نداشته و با اینکه در انتخابات شرکت نمیکند لکن اصول مصوبه خبرگان و هر قانونی که از مجلس شورای اسلامی وضع شود مطیع و منقاد است در مدت چهار سالی که از انقلاب گذشته کوچکترین تخلفی از قوانین جاریه نکرده در هیچ توطئه‌ای دخیل نبوده با هیچ گروه و حزب مخالف همقدم و همفکر نشده در کمال سلامت نفس و تسلیم و رضا هر دستوری را اطاعت کرده و مضیقه‌های اختصاصی و تعدیات را با صبر و اصطبار تحمل نموده و بغیر از تظلم باولیای امور با هیچ مرجع سیاسی و غیر سیاسی در داخل و خارج ارتباط نداشته با اینوصف اگر عدالت و انصاف بجای عناد و اعتساف قرار داشت این مطلب را جرم و ایرادی برای بهائیان نمیدانستند و جمله آخر که گفته شده ما از نظر مذهبی دخالت در سیاست را محکوم میکنیم بدین معنی است که بهائیان دخالت در سیاست را برای خود محکوم و ممنوع میدانند ولی برای دیگران در اینخصوص نظری ندارند.

٣– در دنباله مصاحبه از قول بهائیان فرموده‌اند “و ما برای خودمان رأی‌گیری داریم و تشکیلات بهائیت مستقل است. اینها میگویند ما در تشکیلات خودمان رأی‌گیری و اجتماعات خاص داریم. ضیافت و کنفرانس داریم. بنابراین کاملاً شاهدیم که این جرثومه‌های فساد و فرزندان شیطان و ایادی مزدور بیت‌العدل اسرائیل تشکیلات و یا حکومتی هرچند مسخره در برابر حکومت و تشکیلات اسلام بوجود آورده‌اند و خنده‌آور اینکه میگویند ما تابع حکومتیم و هر آنچه حکومت بگوید ما مطیع هستیم لیکن این محملی است که حرکات جدای از ملت را پرده‌پوشی کند”.

کشیش متعصبی بحال اعتراض میگفت در قرآن ذکر شده است “ویل للمصلین” و دنباله آیه را که “الذین هم عن صلاتهم ساهون " را اظهار نمیکرد و چنین است وضع بهائیان. جناب قاضی محترم باید بدانند که دیانت بهائی آئین مستقل صاحب شریعت و احکام و عبادات است که در سازمان جهانی ملل و اکثر ممالک عالم برسمیت شناخته شده و حکام شرع “الازهر” مصر در ١٠ می ۱۹۲۵ متفقاً اصالت و استقلال آنرا اعلام داشته‌اند دیانتی است فاقد ملا و روحانیت که مراسم دینی آن بوسیله خود افراد که برای مدت یکسال با وظایف مشخص انتخاب میشوند بصورت جمعی و بنام تشکیلات صرفاً روحانی انجام میگیرد و با امور ملکی رابطه پیدا نمیکند. اگر نام تشکیلات بر جناب قضائی ثقیل آمده و آنرا ذنب ﻻ یغفر دانسته‌اند بر اثر عدم اطلاع از چگونگی آنست و حق بود قبل از پیش‌داوری در اصول و ماهیت تشکیلات بهائی بدون حب و بغض و دور از تعصب تفرس و تمعّن فرمایند.

افراد این تشکیل با رأی کاملاً سری و آزاد جامعه بدون پروپاگاند و کاندیدا از بین افراد مؤمن و متّقی انتخاب میشوند. خدمتشان رایگان است و اگر کناره‌گیری مذموم نبود کمتر کسی حاضر بقبول چنین مسئولیت وجدانی میشد. موکلین خود را نمی‌شناسند، مسئولیت آنها در برابر خداوند است نه جامعه. عموم افراد آن با دیگر افراد جامعه در صقع واحد و مساوی هستند و هیچکس را تفوّق و برتری بر دیگری نیست تصمیمات هیئت قابل احترام است نه نظریه افراد و این تصمیمات منحصراً روحانی است. درباره مراسم تکفین و تدفین متصاعدین است، درباره مراسم ازدواج است، تعلیم و تربیت اطفال باخلاق و ایمان و سجایای انسانی است، حفظ و صیانت جوانان از ضد دین و ما دیگری و عدم مداخله در امور سیاسی است، ازاله جهل و بی‌سوادی و تزئید معارف الهی است، راهنمائی جامعه در طریق تنزیه و تقدیس و محبت و مؤدت و امانت و صداقت و عفت و عصمت است، که در حال حاضر بعلت مضایق شدیده و اذیت و آزار بعضی مسئولان متعصب و ضبط و مصادره و یا تخریب اماکن بهائیان بحد اقل رسیده است. اجتماعات خاصی که فرموده‌اند همان است که عرض شد چیزی پنهان و مستور نداریم کتب و آثار بهائی عموماً غارت و یا ضبط شده و در دسترس موالیان گرام و متصدیان عظام قرار دارد اگر مایل بکشف حقیقت و تحقیق و تتبع در واقعیت باشند میتوانند ملاحظه فرمایند و این موضوع منتهی آرزو و آمال جامعه بهائی است و تکلیف شرعی قضات محترم شرع و وظیفه قانونی حکومت است که درباره آنچه میخواهند تصمیم بگیرند و برایشان مبهم یا مورد تردید است و یا جمعی متعرضند قبلاً وسیله هیئتی بی‌طرف و صاحب نظر و منصف که مدعی و مخالف نباشند بدون تعصب در کمال حریت تحقیق دقیق گردد و کلیه آثار و کتب آنها مطالعه شود و از افراد مطلع آن جامعه بی‌طرفانه و آزادانه پرسش گردد سپس تصمیمی که مورد تائید اولی الالباب و رضای الهی باشد اتخاذ فرمایند نه آنکه فقط ردیه بخوانند و اطلاعات خود را محدود بگفته مخالفان نمایند.

این تشکیلات نه جاسوسی نه سیاسی است و نه حکومتی در برابر دولت و حکومت است و نه معارض با اسلام است. بیت‌العدل هم یک مرجع عالی تشکیلات روحانی است که وظایف خاص در امور مذهب دارد با حکومت اسرائیل هیچگونه رابطه و قراری ندارد. تحت دستور و حکم هیچ دولت و حکومت و رژیمی قرار نمیگیرد با رأی مخفی کلیه بهائیان دنیا افراد کاملاً متقی و مؤمن و متمسک که دارای مآرب و مقاصد شخصی نیستند انتخاب میگردند و بخاطر آنکه اماکن متبرکه و مدفن پیشوایان بهائی در حیفا و عکا است و سالها محل سجن و تبعید شارع این دیانت بوده مرکز استقرار بیت‌العدل در حیفا قرار دارد و این اماکن و تأسیسات از زمانی بوجود آمده که اسرائیلی در بین نبوده و سابقه آن به /۱۱۵ سال قبل دوران حکومت عثمانیان میرسد آنروز نه اسرائیلی بود و نه صهیونیستی و همانطور که بهائیان ایران پیوسته بلایا و مصائب را متحمل میشوند و هم اکنون نیز صدمات اسارت و قتل و نهب را می‌پذیرند و بر خلاف عقیده نه شعار میدهند و نه تظاهر مینمایند نه به تملق و ریا متشبث میشوند و نه دروغ میگویند و نه برای حفظ مال و جان خود بسیاست و این و آن متوسل میگردند و همیشه بر عقیده قلبی خود ثابت و جازم و متوکل به لطف خدایند. بیت‌العدل هم ملجاء و پناه خود را خالق توانا میداند و دخالت و توسلی به سیاسات و حکومات و قدرتها ندارد و اگر جناب قضائی بر آنچه فرموده‌اند مطمئن بودند خوب بود مدرکی دال بر مخالفت جامعه بهائی با حکومت و معارضت با اسلام ارائه می‌فرموند. ۴– در قسمت بعد فرموده‌اند “لازم است بگویم اخیراً این مزدوران کتابی منتشر کرده‌اند که در مقدمه آن به رئیس جمهور شهید مرحوم رجائی و نخست‌وزیر شهید مرحوم باهنر جسارت کرده‌اند و آنانرا در زمره دروغگویان بشمار آورده‌اند. در این کتاب همچنین جسارتهائی به مرحوم شهید بهشتی و /٧٢ تن دیگر از شهدای دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی کرده‌اند که زبان قادر به تکلم آنها نیست”.

عجباً که چنین کتابی را هیچ فرد بهائی ندیده و معلوم نشده مؤلف آن کیست در کدام چاپخانه و چه وقت طبع و منتشر گردیده و مؤخره آن چه بوده خدا میداند خود حاکم محترم شرع هم میداند و بهائیان هم یقین دارند که چنین کتابی منتشر نکرده‌اند البته بعید نیست مخالفان امر بهائی با آنهمه بغض و کینه که دارند روزی کتابی دروغین بنام بهائی چاپ کنند کما آنکه سالهای ۵۸ و ۵۹ بنام جوانان بهائی نشریه‌ای باسم “احرار” منتشر میشد که چون نتیجه‌ای نگرفتند تعطیل کردند و بر فرض محال که فردی کلمه‌ای ناصواب بر زبان راند بجامعه بهائی مربوط نمیشود. صاحبان عدل و انصاف و اهل تحقیق و حقیقت‌بین که سالهای متمادی با بهائی تماس داشته و اغلب بستگان حتی فرزندان یا پدر و مادر آنها بهائی بوده بخوبی میدانند که آنان هیچگاه حتی پس از شهادت عزیزانشان زبان بسب و لعن و نفرین نمی‌گشایند، مذمت کسی نمی‌کنند، تهمت نمیزنند اولیای امور را هر چند دشمن باشد محترم میدارند و بارباب عمائم و علمای ربانی تکریم مینمایند.

۵– در دنبال آن فرموده‌اند “این مزدوران همچنین جنگ ظالمانه عراق علیه ایران و خیانتهای منافقین در مورد این امت مظلوم را درگیری ظالم با ظالم قلمداد کرده و شعار افتخارآفرین ملت نه شرقی نه غربی را نعره وحشیانه و وقیح و زشت و دهن‌کجی بادبیات مشعشع ایران قلمداد کرده‌اند و امت شیعه اسلامی را که یگانه اولاد خلف و نسل شایسته حضرت آدم و گل سر سبد بشریت هستند به تعبیر ننگین خودشان میگویند…”

معلوم نیست این مطالب ناصواب در مقدمه یا مؤخره آن کتاب موهوم بوده و یا جای دیگر نوشته شده! همه این مطالب توهین است و تهمت و چون دلیل و مدرکی اقامه نشده از نظر اهل انصاف واهی و این موضوع بلاتردید است که بهائیان در هر کجای دنیا بایران علاقه خاص دارند و خاک آنرا مقدس میدارند و بایرانی بدیده احترام مینگرند و هر شخصی یا جمعی را که بخاک ایران تجاوز کند و هموطنان عزیز را آواره و سرگردان و اسیر سازد آن چنان میبینند که سایر هموطنان نظر دارند و چون ما را در امور سیاسی مدخلی نیست هیچگاه بچنین مطالب ناشایست حتی تفوّه نمی‌کنیم و اگر احیاناً مخالف یا معاندی نقل قول کرده باشد کذب محض و افک صرف است.

۶– سپس بیان داشته‌اند “مع‌الوصف بهائیان بصرف بهائیت دستگیر نمیشوند بلکه افراد تشکیلاتی فعال آنها که در رابطه مستقیم یا غیر مستقیم با بیت‌العدل میباشند و هیچگونه ارزش برای شهدای بخون خفته ایران اسلامی و دولت و ملت ایران قائل نیستند و از مصادیق بارز ائمه کفر و کفار حربی تشکیلاتی میباشند دستگیر میگردند”

متأسفانه قاضی محترم دادگاه حتی متن از پیش تهیه شده مصاحبه را مرور نفرمودند و توجه نداشته‌اند که در قسمت دیگر مصاحبه عموم بهائیان را تذکر داده و انذار نموده‌اند که بدامن اسلام برگردند و الا چنین و چنان میشود بعلاوه بهائیانی که دستگیر میشوند هر کدام تحمل زجر و شکنجه نداشته و یا از اعدام بترسند بمجرد آنکه بر اثر تهدیدات از عقیده خود تبری جویند ارشاد شده محسوب و جرائم گذشته‌شان محو و آزاد میشود و آنها که قدرت مقاومت داشته و عشق بحق را بر علاقه بدنیا ترجیح داده و بگویند:

رسم عاشق نیست با یکدل دو دلبر داشتن یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن

و حاضر به تبری نگردند اعدام میشوند. البته برای ارباب بصیرت تعجب‌آور است که چگونه مجرمی با تبری از عقیده آزاد و حکم منع تعقیب برایش صادر میگردد و دیگری با همان جرم چون از عقیده برنگردد بدار آویخته میشود در صورتیکه هر دو نفر دستگیر شده بقول ایشان فعال تشکیلاتی بوده و جرمشان یکی است! و آنجا که فرموده‌اند افراد تشکیلاتی در رابطه مستقیم یا غیر مستقیم با بیت‌العدل دستگیر میشوند باید عرض شود عموم بهائیان افراد تشکیلاتی هستند یعنی هر کس بهائی است عضو تشکیلات است با همان تعریفی که قبلاً بعمل آمد بهائی یا عضو لجنه است یا عضو محفل است و یا بهر حال عضو ضیافت و همه اینها تشکیلات است و منافی و معارض با هیچ یک از قواعد و سنت و رسوم قومی و مذهبی دیگران نیست و مربوط بداخل جامعه بهائی است. ممکن است یکنفر مسلمان عضو مسجد نباشد و به مسجد نرود ولی بهائی حین اظهار ایمان عضو تشکیلات میشود.

بیت‌العدل را قبلاً تعریف کردیم و برای یک بهائی به مفهوم واقعی کلمه بیت عدل میباشد دنیا آنرا می‌شناسد و نزد محققین معروف و مشهور است. حال قاضی محترم که در مصاحبه طولانی حتی یک کلمه درباره انسانیت و محبت و اخلاق سخن به میان نیاورده و از رحمت پروردگار مهربان بیانی نفرموده و کلام را در تهدید و خشونت و ناسزا خلاصه کرده‌اند درباره بیت‌العدل هم که نمی‌شناسند مختارند هر تهمتی وارد آرند جواب روز حساب با خودشان است!

در مورد ارزش شهداء قدر مسلم این است که شهید بخاطر شعار این و آن تن بشهادت نمیدهد او عاشق است و بخاطر عشق فدا میشود و اجرش نزد خداوند جزیل است. اگر بهائی در راه‌پیمائیها شرکت نمیکند شعار نمیدهد دلیل آن نیست که برای شهدا ارزشی قائل نیست و یا برای جوانان از دست رفته و باسلان از جان گذشته دلش نسوزد و اشک غم نریزد بغیر از افسران بهائی که اخراج شده‌اند سربازان بهائی وفیر در خدمت وظیفه و در جبهه‌ها حاضرند و با اینکه بموجب اعتقاد بهائیان مایلند بمصداق “اِن تُقْتَلوا خَیراً لکم مِنْ اَن تَقْتلوا” باشند معهذا چون میدانند در بعضی اوقات جنگ بنیان صلح است و تدمیر سبب تعمیر در دفاع از میهن و آب و خاک خود سهیمند و کشته میشوند و کشته شدن در دفاع از وطن را یک وظیفه میدانند و اگر بنام شهید تظاهر یا تجاهر نمی‌کنند و پول نمیگیرند و دردسر برای اولیای امور فراهم نمی‌نمایند ایرادی بر آنها وارد نیست و چنانچه اینگونه اعمال از مصادیق ائمه کفر شناخته شود! “وای اگر از پس امروز بود فردائی.”

٧– در قسمت دیگر مصاحبه فرموده‌اند “در اینجا به بهائیان اعلام میشود که اگر خود را پیرو حکومت جمهوری اسلامی و قانون اساسی میدانند طبق اصل سیزدهم قانون اساسی هر گونه فعالیت برای بهائیان خلاف قانون اساسی است و تشکیل محفل و لجنه و ضیافت و امثال اینها همه جرم است و متخلفین طبق قانون اساسی مجرم محسوب میشوند”

بنظر میرسد جناب قاضی محترم به متن قانون توجه نفرموده‌اند اصل سیزدهم اقلیتهای رسمی را بر شمرده و البته بهائی را بحساب نیاورده ما هم مدعی رسمیت نیستیم و برسمیت ندانستن بهائی دلیل نیست که بهائی ایرانی دعا و نماز نخواند روزه نگیرد و مقید باصول و مبانی مذهبی خود نباشد! بلکه اگر اصل چهاردهم را مطالعه فرمایند ضمن درج آیه کریمه “ﻻ ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین ولم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین” به مسلمانان و حکومت اسلامی توصیه کرده به افراد غیر مسلمانی که مبارزه با اسلام ننمایند با محبت و اخلاق حسنه و قسط اسلامی عمل شود که دقیقاً با جامعه بهائی مطابقت دارد و اصول سوم، چهاردهم، نوزدهم و بیستم و بیست و سوم قانون اساسی عیناً درج میشود.

بند ٩ اصل سوم “رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه برای همه در تمام زمینه‌های مادی و معنوی” بند ۱۴ اصل سوم “تأمین حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ایجاد امنیت قضائی عادلانه برای همه و تساوی عموم در برابر قانون” بند ۱۵ اصل سوم “توسعه و تحکیم برادری اسلامی و تعاون عمومی بین همه مردم” اصل چهاردهم “بحکم آیه شریفه “ﻻ ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبرّوهم و تقسطوا الیهم انّ الله یحبّ المقسطین” دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت بافراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند. اصل نوزدهم “مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان، و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.”

اصل بیستم “همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی اجتماعی، فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند” اصل بیست و دوم “حیثیت، جان و مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی که قانون تجویز کند” بخصوص اصل بیست و سوم که “تفتیش عقاید ممنوع است و هیچکس را نمیتوان بصرف داشتن عقیده‌ای مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد” تفتیش عقاید ممنوع شده و شرط و استثنائی هم در آن قائل نگردیده است ولی حضرت حجةالاسلام دستور جلب افراد بهائی را بخاطر تفتیش عقیده صادر می‌فرمایند در زندگی خصوصی و عقیدتی آنها جستجو و کاوش میکنند و آنها را تحذیر و تعزیر میفرمایند بنابراین باید قبول کرد که قاضی محترم خود معتقد به قانون اساسی جمهوری اسلامی نیستند چون ممکن است بعضی از این اصول مخالف نظریه و استنباط ایشان باشد بعلاوه موارد جرم و میزان مجازات را قوانین مجازات عمومی که از طرف مجلس شورای اسلامی تصویب میشود معین میکند و تاکنون چنین قانونی که انجام مراسم مذهبی برای بهائیان جرم شناخته شود و مجازاتش چگونه باشد به تصویب نرسیده است.

٨– در قسمت بعد مصاحبه فرموده‌اند “تذکر میدهیم که بدامن اسلام عزیز بیایند و ننگ پیروی از بهائیت که ساخته دست استعمار است از پیشانی خود بشویند و اضافه فرموده‌اند تا دیر نشده از بهائیت که عقلاً و منطقاً محکوم است تبری جویند و الّا روزی نه چندان دور خواهد رسید که …” اگر بافرادی که اسلام را قبول ندارند و قرآن را من عندالله نمیدانند تذکر داده میشد بدامن اسلام بیایند توصیه منطقی و صحیحی بود لکن بهائیان تنها متدیّنینی در دنیا هستند که باسلام معتقدند حضرت احمد مختار را پیغمبر اولوالعزم میدانند و قرآن کریم را وحی آسمانی و ائمه هدی را اوصیای بر حق رسول اکرم (ص) می‌شناسند و اساس همه این گرفتاریها و بی‌مهریها و زندانها و اعدامها همین اعتقاد راسخه است و الّا سایر مذاهب موجود در دنیا بتعداد میلیاردها نفر همه اسلام را قبول ندارند بعضاً مخالفت مینمایند ردیه مینویسند و از نظر مسلمانها هم غیر از دو مذهب اهل الذمه بقیه بر باطل‌اند و کسی متعرض آنها نمیشود و جناب قضائی آنها را دعوت باسلام نمی‌فرمایند لکن بهائی ستمدیده ایرانی که اعتقاد باسلام جزو اصول عقیده او است حتی اسکیموی بهائی آلاسکائی و سرخ‌پوست بهائی امریکائی و بهائی سیاه‌پوست افریقائی و سفیدپوست اروپائی یا ژاپونی که از ادیان مخالف اسلام بدیانت بهائی گرویده‌اند اکنون اسلام را مقدّس میداند و مقدساتش را محترم میدارد و قرآن را کتاب آسمانی میشمارد. لکن حضرت حجة‌الاسلام پیروی آنان را از این عقیده ننگ می‌شمارند. بهائیان بعلم الیقین میدانند آنچه را قاضی محترم درباره بهائیت فرموده‌اند حقیقت ندارد و خوب میدانند بهائی ساخته دست استعمار نیست اصولاً استعمار کیست، و چه قدرتی دارد که بتواند دین بسازد و خداوند مقتدر قهار او را مهلت دهد که بنام خدا کتابی و آیاتی بیاورد و این آیه مبارکه سوره حاقه دلیل بارز است که میفرماید “ولو تقول علینا بعض اﻻقاویل ﻻخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من احد عنه حاجرین”. اگر منظور از استعمار دولتهای بزرگ باشد انتشار دیانت بهائی در ممالک آنها از ایران عزیز بیشتر است و بسیاری از مردم همان ممالک بظل دیانت بهائی وارد شده و نه تنها ننگ نمیدانند بلکه برای خودشان و حکومتشان افتخاری عظیم است که افکار دشمنی و خصومت و کینه را کنار گذارده در راه دوستی و محبت و صلح و ترقی انسانیت وارد شده‌اند و در کمال آزادی و رسمیت فعالیت دینی خود را ادامه میدهند.

آنجا که فرموده‌اند بهائیت عقلاً و منطقاً محکوم است لابد آنهمه دانشمندان بزرگ جهان که دیانت بهائی را در این عصر یگانه داروی آلام سقیمه بشریت دانسته فاقد عقل بوده‌اند و یا میلیونها نفر از نژاد و اقوام مختلف که در سراسر جهان از دیانت بهائی پیروی میکنند بنظر حجةالاسلام قضائی دیوانه‌اند و آنکس که تمام زجرها و شکنجه‌ها و سرانجام چوبه‌ دار را قبول میکند و از زن و فرزند و خانه میگذرد و حاضر به تبرّی از عقیده خود نمیشود مجنون است پس عاقل کیست و آن منطقی که دیانت بهائی را با هدف صلح و سلام عمومی و وحدت ابناء بشری و طهارت و تقدیس و سجایای اخلاقی محکوم میکند چه شخصی انشاء کرده و چه نوع منطقی است و در کجا تدریس میشود و بعد هم که تهدید فرموده‌اند در آتیه نه چندان دور چنین و چنان میشود برای بهائیان که ضغینه و بغضای بغض قضاوت را می‌بینند و پایه آهنی دار را مشاهده میکنند و طنین رگبار مسلسل‌ها را بر سینه دوستان میشنوند موضوع تحصیل حاصل است.

ترسیدن ما همه از بیم بلا بود اکنون ز چه ترسم که درعین بلائیم

و آنان به قتال و ظلم و جور خود افتخار فرمایند ما هم به مظلومیت خویش و سرنوشت مقدر که اگر در راه حقیقت و خداپرستی و انسان‌دوستی جان فدا شود شاکر و حامدیم. ولی “از سرشک دیده یتیمان حذر لازم زیرا سیل‌خیز است و از دود آه ستمدیدگان پرهیز باید زیرا شررانگیز است”. ٩– در این قسمت مصاحبه چنین آمده “بحمدالله که تعداد زیادی از بهائیان هر روز بدامن اسلام بازگشته و به سران بهائیت لعن و نفرین میفرستند که روزنامه‌ها هر روز شاهد عمل منطقی بعضی از این افراد هستند” تبرّی معدودی از بهائیان بطور ساده انجام نمی‌گیرد چون تقیه و کتمان عقیده در دیانت بهائی محلی ندارد و عشق بحق و ایمان قلبی و رشد فکری درباره خداشناسی بحدی در فرد بهائی عمیق است که از صد نفر که تحت ستم و عدوان قرار میگیرد شاید یک نفر بر اثر فشار و تضییقات زندگی و تعذیر شدید زندان و تهدید به قتل مقاومت خود را از دست دهد و به تطمیع آزادی از عقیده خود تبری نماید و اعلان دیکته شده را بالاجبار و اکراه امضاء نماید لکن شما مطمئن باشید چنین شخصی قبل از تبری از بهائیت عقیده‌اش نسبت باسلام راسخ‌تر بوده و اسلام را در اوج ملکوت مشاهده مینموده که مظهر رأفت و محبت و عدالت است لعن و نفرین از خود ندارد و احتماﻻً بعد از ترک عقیده مجبور به تقلید خواهد بود که هر چه بر زبانش گذارند منعکس میکند و این حقیقت را میداند که بهائیان سرانی ندارند. حال اگر اینگونه اعمال از نظر حضرت قاضی عمل منطقی محسوب شود و کسی را مجبور به ترک عقیده نمودن احتیاج بشکرانه دارد در دورانهای گذشته حتی در تاریخ اسلام از این وقایع بسیار رخ داده است حدیث معروف “ارتدّ الناس بعد النّبی الّا ثلاثه” چقدر حزن‌آور است و نهصد سالی که در همین مملکت شیعیان بیچاره تحت زجر و ستم حاکمان بی‌انصاف مجبور به تقیه یا ترک عقیده میگشتند و یا گروه گروه قتل عام میشدند وضعی شبیه بهائیان در این زمان داشته‌اند.

١٠– در پایان مصاحبه بیان شده “این افراد که محکوم باعدام شده‌اند از اعضای فعال بهائیت بودند که از شر آنها افراد ساده‌لوح امان نداشتند و وابستگی‌شان به شیاطین داخل و خارج محرز و عنادشان نسبت باسلام و مسلمین در حد زیادی آشکار است” حضرت آقای قضائی در اینجا هم مانند بقیه مصاحبه مطالبی بیان فرموده‌اند که قابل تعمق است. نفرموده‌اند اعضای فعال بهائیت چه نوع فعالیتی داشته‌اند که مغایر قوانین موضوعه مملکتی بوده! کدام جنایت را مرتکب شده‌اند؟ مال چه کسی را غصب نموده‌اند؟ خیانت در امانت چه گروهی کرده‌اند؟ کدام یک از منهیات و منکرات را عامل شده‌اند و چه خلافی داشته‌اند و چه کلاهی سر افراد گذاشته‌اند که قاضی محترم بدفاع از آنها حکم قتل ایشان داده‌اند! وابستگی آنها بکدام شیطان بوده و شیطنت آن شیطان از چه قبیل بوده و مدرک وابستگی آنان کجا است و چرا ارائه نشده؟ چه عنادی نسبت بدیانت مقدس اسلام داشته‌اند؟ غیر از آنکه مقدساتش را تکریم و تقدیس نموده‌اند چه گناه دیگری مرتکب شده‌اند و آیا دفاع از اسلام بین افراد غیر مسلمان جرم شناخته میشود؟ و آیا اگر این شخص کلیمی بوده حالا که بهائی شده و بالتبع اسلام را معتقد گردیده مجرم و گنهکار است؟ چندی قبل در اتهامات یکنفر بهائی که محکوم باعدام شده بود تبلیغ فرزندش در کشورهای خارج جزو جرائم او بود مثلاً پسرش در خارج یک نفر برهمائی دشمن اسلام را تبلیغ کرده و چون بهائی شده بغض و عداوتش به محبت تبدیل و بکلیه ادیان سامی منجمله اسلام معتقد شده است و این جرم بزرگی بوده که مرتکب شده و پدرش باید در ایران بمجازات اعدام محکوم گردد.

جناب آقای حاکم شرع نفرموده‌اند این محکومین بکدام یک از مسلمانان جسارت نموده‌اند مال کدام مسلمان را خورده و چه خصومت و دشمنی با مسلمانان نموده‌اند؟ چند نفر شاکی داشته و چه نوع عنادی بخرج داده که مجازاتش اعدام است زهی انصاف و مروت! بخدا قسم اگر یکذره خشیة الله در وجود شخصی باشد و بروز حسابی معتقد هیچگاه حاضر نمیشود چنین اتهاماتی را وارد سازد حقیقت اینست که بهائی را فقط بگناه اینکه بهائی است در اجرای تصمیم خودساخته که سران را سرکوب و بقیه را ارشاد نمایند دستگیر می‌کنند زندانی مینمایند شلاق میزنند و تزئیف میکنند اگر حاضر به ترک عقیده شد فبها و الّا حکم شدید صادر می‌فرمایند سپس برای اینکه این اقدامات را موجّه و در صلاحیت دادگاه شرع و انقلاب معرفی فرمایند بر چسب ضد انقلاب، جاسوس، مزدور استعمار، توطئه‌گر و از این قبیل بسلیقه نویسنده حکم بر او الصاق می‌کنند و بعضاً هم با حکم ظن و استنباط او را ائمه کفر و محارب می‌نامند و بجوخه آتش می‌سپارند تا اجرشان مضاعف گردد. چون بتاریخ هم مراجعه کنیم می‌بینیم در ادوار مختلف آنانکه براه حق رفته و عشق خدا در وجودشان شعله‌ور بوده مورد تکفیر و لعن و طعن و ظلم و ستم قرار گرفته‌اند و با خون خود بر حقانیت ایمان شهادت داده‌اند بهائیان را در این ایام با مؤمنین اولیه هر یک از ادیان بانصاف مقایسه فرمایند جمیع فضائل انسانی در هر دو یکسان است ایمان بحق، تقوی الله خشیة الله، عشق بمعبود و عالم بعد، استقامت و تسلیم آنها در برابر ارادة الله همه از خصایص مشترک سالکان سبیل الهی است و حق‌پرستان همیشه از این جام بلا نوشیده‌اند. در این زمان قرعه فال بنام بهائی مظلوم در آمده و مقدّر شده که در این میدان جانبازی گوی سبقت را بربایند. قوای خلاقه منبعثه از عشق الهی که در هویت فردفرد این جانبازان و عاشقان حق و حقیقت حلول نموده بر اثر مقاومت و استقامت در کوره امتحان و بوته افتتان چنان مشتعل گشته که با قدرتی فوق بشر در ایثار مال و جان بر یکدیگر سبقت گیرند و فداکاری را باوج آسمان رسانند و دست قاتل را بوسه زنند و تاریخ مشعشعی در این مقطع زمان بوجود آورند و تحسین جهانیان و ملاء اعلی را برانگیزند تا اینکه یکی از زندانیان شیراز قبل از اعدام بسراید که:

کرده محکوم باعدام مرا قاضی شرع هان مبادا که در این مرحله تأخیر شود

اوراق تاریخ گسترده است تا حد اعلای مظلومیت این ستمدیده‌گان و قضاوتهای این زمان ثبت گردد و برای اخلاف و احفاد باقی بماند چون در خلال ۱۴۰ سال که از دوران دیانت بهائی میگذرد تاریخ شاهد گویا و آینه تمام نمائی از گذشته باقی مانده آنان که بر این جمع خداپرست ظلم و ستم روا داشتند نام نیکی از خود بیادگار نگذاردند و جواب مظالم خود را چه خواهند داد معلوم نیست. از تطویل کلام پوزش میطلبیم گرچه بعید است ولی انتظار چنین است حکام محترم شرع در طریق قضاوت بین بهائی مطرود و قاضی هم‌صنف و هم‌عقیده ره عدالت گیرند و بحق قضاوت فرمایند.

توقیراً گفتنی‌ها برای ثبت در تاریخ و حجت در روز حساب و دادگاه عدل الهی بازگفتیم و تحقیق و قضاوت بر عهده شما و مسئولیت الهی از آن شما خواهد بود.

با تقدیم احترامات فائقه [منشی محفل روحانی ملّی بهائیان ایران]

این سند در خانه اسناد بهائی‌ستیزی قابل دسترسی است.