در طول تاریخ بیش از صد و هفتادسالهی آیین بهائی، این آیین با نامها و عناوین گوناگونی از جانب گروههای مختلف سیاسی و مذهبی مورد خطاب قرار گرفته است. برخی آن را فرقه و دینی ساختگی نامیده، عدّهای دیگر آن را انشعابی از اسلام شیعه خوانده و بسیاری نیز آن را به عنوان دیانتی نوظهور شناختهاند. پیروان این آیین معتقدند که آیین بهائی دیانتی جدید است که از ایران آغاز شده و در حال حاضر در سراسر دنیا در حال انتشار است. فرقه یا ساختگی خواندن آیین بهائی در بسیاری از موارد زمینهساز و ابزاری برای توجیه سرکوب بهائیان بوده است. این مقاله بررسی میکند که آیین بهائی بر چه اساسی دین به شمار میرود و استدلال آنان که این آیین را دین نمیدانند تا چه حد معتبر است.
ورای اصول اعتقادی هر دین، ارائۀ تعریفی از مذهب در حوزهی فلسفهی دین به گونهای که اکثریّت محقّقان این حوزه بر آن توافق داشته باشند کار دشواری است و تعاریف ارائه شده بسته به اینکه بر چه بخشی از دین تمرکز شود میتواند متفاوت و متعدّد باشد. امّا تعاریف متداول این حوزه ویژگیهایی مشترک نظیر اعتقاد به قوّهای ماوراءالطبیعه (خدا)، داشتن احکامی نظیر نماز و روزه و تقویم را برای ادیان برمیگزینند. از این منظر، آیین بهائی را میتوان در زمرهی ادیان توحیدی دانست زیرا که این دین اعتقاد به خدای واحد را ترویج داده و احکام و شعائر مذهبی مختصّ خود را دارد.
علاوه بر احکام مذهبی، ادیان در هنگام ظهور و گسترش خود بر فرهنگ زمانه تأثیر گذارده و تمدّنی نوین ایجاد کردهاند. برای مثال ادیان بزرگی نظیر مسیحیت یا اسلام در گذر تاریخ، تمدّن مسیحی غربی و یا تمدّن اسلامی را به وجود آوردهاند. آیین بهائی نیز صراحتاً تأکید بر ایجاد تمدّن نوین جهانی دارد و آموزههای این دین نظیر رواداری مذهبی و نژادی، برابری زن و مرد، و تعلیم و تربیت عمومی راهکارهایی برای رسیدن به این هدف است. فعّالیّتهای جامعهی جهانی بهائی نیز منبعث از این پیام محوری است. تاریخ کوتاه این آیین نشانگر تأثیرگذاری آن بر جامعهی ایرانی و جوامع میزبان دیگر در نقاط مختلف جهان است. از بدو ظهور این آیین در ایران، جامعهی بهائی از پیشروان در عرصههای مختلف فرهنگی و اجتماعی نظیر تعلیم و تربیت دختران و توانمندسازی زنان، ایجاد الفت و اتحاد میان همه کسانی که با پیشینهها مختلف دینی و از اقوام مختلف به این آئین گرویدهاند، ترویج کنشگری اجتماعی و تلاش برای بهبود شرایط اجتماعی در همه نقاط جهان با توجّه به مصالح و خیر عمومی و پرهیز از انفعال و بیتفاوتی بوده است. در نتیجه میتوان گفت که آیین بهائی دیانتی با پیامی جهانی بوده که به دنبال ایجاد و گسترش تمدّنی مبتنی بر وحدت است.
اما به نظر میآید افراد و گروههای مختلفی که آیین بهائی را دین نمیدانند بر اساس تعریفی مشخص در حوزهای از فلسفه یا جامعهشناسی دین این کار را انجام نمیدهند بلکه این انکار ریشه در مصالح شخصی، گروهی، سیاسی و نگاه درون دینی نسبت به ادیان دیگر دارد. برای مثال، دینی در یک کشور در برههای از زمان بر مبنای نگاه زمامداران و صاحبان قدرت و ایدئولوژی حاکم، میتواند در میان ادیان پذیرفته شده قرار گیرد درحالی که در جامعهای دیگر و یا در بازهی تاریخی دیگری مردود شمرده شود و به عنوان تهدید به حساب آید. چنین رویهای در ادیان گذشته بسیار یافت میشود. به عنوان نمونه زمانی که مسیح پیام خود را اعلان نمود، حاکمان رومی پیام وی را تهدیدی برای قدرت خود پنداشته و او را به صلیب کشیده و پیروان وی را مورد اذیّت و آزار قراردادند. دیانت بهائی نیز، به دلایل مختلف، با وضعیّتی مشابه از بدو ظهور خود در ایران روبرو بوده است.
روحانیت شیعه به عنوان مرجع دینی در دوران غیبت، از زمان صفویه تاکنون در ایران از قدرت و نفوذ سیاسی و اجتماعی برخوردار بوده و حاضر به از دست دادن پایگاه خود در این عرصهها نیست. در دوران قاجار و زمان ظهور آیین بابی و بهائی نقش علمای شیعی در رهبری مردم و عرصههای مختلف زندگی آنان پررنگ بود. این در حالی است که بهاءالله یکی از پیامهای محوری آیین خود را حذف طبقه روحانیت و مراجع تقلید معرّفی میکند. در نتیجه علمای شیعی آیین بابی و بهائی را تهدیدی علیه جایگاه سیاسی و اجتماعی خود یافته، باب را تیرباران و بهاءالله را از ایران به قلمرو عثمانی تبعید میکنند.
دشمنی روحانیت شیعه با آیین بهائی در دوران پهلوی ادامه یافت و در دوران جمهوری اسلامی نیز با افزایش قدرت همهجانبهی علمای شیعه چندین برابر شده است. اما آنچه قابل توجّه است یک صدا نبودن روحانیت شیعه در موضعگیری نسبت به آیین بهائی است. نقش قدرت در این موضعگیری تعیینکننده است به گونهای که روحانیونی که رابطهی خود را با حکومت حاکمه قطع کرده و از زیر فشار آن بیرون آمدهاند موضعگیری متفاوتی نسبت به آیین بهائی داشتهاند. برای مثال در دوران جمهوری اسلامی، آیتالله منتظری از حقوق شهروندی بهائیان دفاع کرد و محسن کدیور ساختگی و دروغین بودن این دین را رد کرد. برای موارد بیشتر رجوع شود به سایت رسمی محسن کدیور و برای مثال آیا بهائیان کافر هستند؟
نگاه درون دینی پیروان یک آیین به سایر ادیان و جنبشهای دینی نیز باعث ردّ یک دین از منظر ادیان دیگر میشود. تقریباً هیچ دینی را نمیتوان یافت که دین بعد از خود را رد نکند. مسیحیان، اسلام را به عنوان دینی الهی قبول ندارد و یهودیان مسیحیت را با بیش از دو میلیارد پیرو و گستردگی و شناختهشدگی جهانی ردّ میکنند. در اسلام، عباراتی نظیر آخرین دین، خاتمالانبیا، و اهل کتاب باعث شده است که مسلمانان تنها ادیان ابراهیمی قبل از اسلام و یا ادیانی که ذکری از آنان در قرآن آمده است را به عنوان دین قبول نمایند. به همین دلیل، دیانت بهائی که مدّعی ظهور پیامبر و دینی جدید پس از گذشت بیش از هزار سال از ظهور اسلام است با استناد بر همین استدلال به کلی ردّ میشود. به همین دلیل اگر مبنای استدلال نگاه درون دینی به سایر ادیان باشد، آنگاه هیچ دینی، الهی و راستین به حساب نخواهد آمد چرا که گروه دینی دیگری وجود دارد که بتواند آن را رد نماید.
یکی دیگر از برچسبهایی که از سوی برخی به آیین بهائی زده میشود اتهام فرقه دانستن این آیین است به این هدف دیانت بهائی را فرقه (cult) میخوانند و آداب غیرمتعارفی را به بهائیان نسبت میدهند تا با استفاده از آن بتوانند افکار عمومی را علیه بهائیان بسیج کرده و آزار و اذیت سیستماتیک آنان را در مجامع بینالمللی تا حدی توجیه نمایند ولی چنین استدلالی هیچ گاه در مجامع بینالمللی و از جانب گروههای مدافع حقوق بشر پذیرفته نشده است و جامعۀ بهائی به عنوان یک جامعه دینی تحت سرکوب در ایران شناختهشده است. 1
عدّهای نیز آیین بهائی را به دلیل برخی از شباهتها در انجام مناسک مذهبی با اسلام و یا به منظور تقلیل دادن این آیین، شاخهای از اسلام، بالأخص اسلام شیعی، جلوه دادهاند. حال آنکه، نخست بهاءالله و سپس جانشینان رسمی وی عبدالبها و شوقی افندی دیانت بهائی را دیانتی مستقل با پیامی جهانی معرّفی کردهاند. اصلیترین معیار و دلیل برای اینکه یک مذهب شاخهای از اسلام در نظر گرفته شود، اعتقاد به پیامبری محمّد از جانب خداوند برای این عصر است. در حالی که بهائیان، بهاءالله را پیامبر خود میدانند. تعالیم دیانت بهائی، اعتقاد به پیامبر و دیانتی مستقل و تفاوت در مناسک میان اسلام و آیین بهائی، گواهی بر این امر است که این دین شاخهای از اسلام شیعی نیست و شباهتهای میان این دو صرفاً به دلیل بستر شیعی است که این دیانت از آن برخاسته است. پیروان اولیّۀ این آیین در ایران اکثراً از شیعیان بودهاند و به همین دلیل کاملاً منطقی به نظر میرسد که بهاءالله با زبانی با مردم سخن بگوید که با آن آشنایی داشتهاند. چنانچه در قرآن کریم سورهی ابراهیم آیه ۴ بر این موضوع تأکید شده که هر پیامبری بر اساسِ شرایط تاریخی و فرهنگی آن قوم سخن میگوید: “و ما هيچ پيامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بیراه میگذارد و هر كه را بخواهد هدايت میکند و اوست ارجمند حكيم”. همچنین به دلیلی مشابه است که بستر ایرانی این آیین نیز در برخی از مناسک و آداب آن تأثیر داشته است. برای مثال بهائیان عید نوروز را گرامی میدارند. در نتیجه شباهتهای ناشی از بسترهای اجتماعی و فرهنگی یکسان میان ادیان نمیتواند استدلال محکمی برای انشعابی خواندن یک آیین از دیگری باشد.
آنان که دیانت بهائی را فرقه یا دینی ساختگی میدانند استدلال خود را نه بر اساس تعاریف دینشناسی یا جامعهشناختی بلکه بر اغراض و دلایل ایدئولوژیک بنا میکنند. صرفنظر از رویکرد درون دینی یا پژوهشی نسبت به دین و اثبات حقانیت یا عدم حقانیت یک دین، دیانت بهائی به لحاظ تاریخی فرصت منحصربهفردی را در اختیار محققین قرار میدهد که در مورد ماهیت و پیام این دین تفحص و قضاوت کنند. دیانت بهائی در دورهای از تاریخ ظهور کرده که نوشتن متداول بوده و از این رو بهاءالله مؤسّس این آیین شخصاً نسخ خطّی آثار خویش را تائید کرده است. بعد از وی عبدالبهاء جانشین رسمی او نیز به همین منوال تمام آثار خود را مکتوب کرده است. همچنین به دلیل نزدیکی زمانی ظهور این آیین به زمان حال، تاریخ آن مکتوب و شرایط تاریخی و اجتماعی ظهور آن قابل بررسی و تحقیق است. موضوعی که برای سایر ادیان ابراهیمی یا ادیان شناخته شده گذشته اگر نتوان گفت که امری محال بوده، امّا بسیار دشوار است. به همین دلیل دسترسی آسان به متون دیانت بهائی فرصت تحقیق را هر چه بیشتر در اختیار همگان قرار میدهد که هر کس بر اساس دیدهی خود و بر اساس شواهد تاریخی آن را مورد بررسی قرار دهد.
فرقه: گروههایی با احکام و اعمال ویژه و رهبری خاص و نامتداول که افراد جامعه از گرویدن به ایشان برحذر داشته شده و محدودیتها و مبارزاتی نیز از جانب دولتها علیه آنها اِعمال میگردد. ↩︎