جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ و به دنبال قیام مردم علیه محمدرضا شاه پهلوی زاده شد. سیاست شاه مدرنسازی ایران بود هر چند حکومتی سرکوبگر داشت و بسیاری از ایرانیان اصلاحات او را شامل حال خود نمیدیدند یا آن را باعث بدتر شدن وضع خود میدیدند. انقلاب را روحانیون رهبری کردند و آیتالله روحالله خمینی، بنیانگذار انقلاب اسلامی، نخستین رهبر بود. روحانیون مشروعیت خود را با توسل به مذهب شیعه دوازده امامی کسب کردند و با دمیدن بر آتش تعصب علیه اقلیتهای دینی به تثبیت جایگاه خود پرداختند.
در حکومت جدید، دهها هزار تن که رژیم آنان را تهدیدی سیاسی یا ایدئولوژیک میدانست تحت عنوان عناصر نامطلوب کشته شدند. این مقاله نگاهی دارد به سرنوشت شهروندان بهائی ایران که از آغاز انقلاب تا امروز همواره مورد آزار و اذیت رژیم بودهاند.
سرکوب بهاییان در ایران طی ۱۶۰ سالی که از تاریخ آن میگذرد ابعاد گوناگونی داشته است: در نیمه نخست قرن بیستم خشونتهایی موردی علیه آنها روی میداد اما در مراحل بعدی تبدیل به حملاتی قانونی و اداری شد. در سال ۱۳۳۴ خورشیدی سخنرانیهای یک روحانی مشهور [محمدتقی فلسفی] علیه بهاییان با مجوز شاه از رادیو سراسری پخش شد و به دنبال آن خشونتها، قتل، غارت اموال، تجاوز و هتک حرمت بهاییان اوج گرفت.
آزار و اذیت بهاییان، حتی در مقاطع آرامتر دوران شاه، ادامه یافت. در جلسات بهاییان نفوذ میکردند و آنها را برهم میزدند، داد و ستد با بهائی تحریم بود، استخدام بهائی ممنوع بود، به کودکان بهائی در راه مدرسه سنگ میزدند و در مدرسه نیز از سوی معلمانشان تحقیر میشدند.
از نخستین روزهای ظهور بهائیت تا امروز، سردمدار سرکوب بهاییان روحانیون بودهاند. این سرکوب با به قدرت رسیدن روحانیون در نظام جمهوری اسلامی به شدت جهش یافت و امروز به شکلی نظاممند و سازمانیافته در جریان است.
قانون اساسی جمهوری اسلامی سه دین مسیحیت، زرتشتی و حتی یهودیت (به رغم رفتارش و تبلیغاتش علیه آنچه رژیم صهیونیستی مینامد) را به رسمیت میشناسد؛ هر چند برای آنها حقوق برابر با مسلمان شیعه قائل نمیشود. اما وجود مذهبی به نام بهائیت که حدود ۱۶۰ سال پیش بنیان نهاده شد، در تضاد با باوری است که اسلام را آخرین دین الهی میداند.
سرکوب نظاممند و حکومتی
در دهه ۱۳۶۰ خورشیدی دادگاههای انقلاب دادگاههای نمایشی و اعدام بهاییان را برعهده گرفت. پس از آن، در سال ۱۳۷۰، «رینالدو گالیندو پل»، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد، با افشای فرمانی محرمانه به امضای آیتالله خامنهای آن را منتشر کرد. در این نامه که تاریخ ششم اسفند ۱۳۶۹ بر آن درج شده، شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاداتی را برای سرکوب بهاییان و «مسدود کردن راه ترقی و توسعه آنان» ارائه کرده و رهبر جمهوری اسلامی در زیر آن نوشته است: «مصوبه شورایعالی محترم کافی بنظر میرسد.»
در دهه ۱۳۶۰ بیش از ۲۰۰ بهائی در ایران اعدام شدند و دستکم هزار نفر از آنان به زندان افتادند. امروز نیز بهاییان همچنان بدون دلیل به جرائمی متهم و بازداشت و زندانی میشوند. آنها اجازه تحصیل در دانشگاهها و مراکز عالی هم ندارند؛ از مشاغل خود اخراج میشوند؛ مجوز تجارت و کار به آنها داده نمیشود؛ شرکتهایشان بسته میشود؛ به طور دائم هدف بدگویی و نفرتپراکنی رسانههای حکومتی هستند؛ حتی قبرهایشان مورد هتک حرمت قرار میگیرد.
نسلکشی: اصطلاحی که با هولوکاست تعریف شد
هولوکاست قتلعام نظاممند و سرکوب حکومتی بیش از شش میلیون یهودی است که در جریان جنگ جهانی دوم توسط رژیم نازی و متحدانش صورت گرفت. هدف نازیها نابودی کل یهودیان اروپا، فارغ از اینکه به یهودیت اعتقاد داشتند یا نه، بود. آلمان نازی اقلیتهای دیگر از جمله روما تبارها، اسلاوها، همجنسگرایان، معلولان و همچنین فرقه مسیحی «شاهدان یهوه» را نیز سرکوب و قتلعام کرد.
آموختن درباره هولوکاست و اینکه چرا و چگونه رخ داد به این دلیل مهم است که به ما، بهعنوان شهروند و عضوی از جامعه جهانی، امکان میدهد که درک بهتری درباره نسلکشی و جنایت علیه بشریت داشته باشیم و راههای جلوگیری از تکرار آن را بیاموزیم. پس از جنگ جهانی دوم، هنگامی که فجایع هولناک اردوگاههای مرگ آشکار شد، هم مردم و هم سیاستمداران یکصدا شعار «دیگر هرگز» سرمیدادند. سازمان ملل «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را تصویب کرد که در آن آمده است: «جامعه جهانی متعهد میشود که دیگر هرگز اجازه نخواهد داد جنایاتی مانند آن تکرار شود.»
همین عزم راسخ برای جلوگیری از تکرار آن فجایع و جنایات بود که منجر شد مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۱۹۴۸ میلادی تشکیل «کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی» را تصویب کند.
اما با وجود همه این تعهدات و به رغم نشانهها و شواهد هشداردهنده، در سالهای اخیر باز هم چندین نسلکشی دیگر رخ داد، بدون آنکه جهانیان بتوانند جلوی آن را بگیرند. از جمله نسلکشی موسوم به «انفال» در کردستانِ عراق که به فرمان «صدام حسین» بیش از ۱۰۰ هزار کرد به قتل رسیدند؛ «هوتسیها» در رواندا نیز در سال ۱۹۹۴ میلادی بین هشتصدهزار تا یک میلیون «توتسی» را قتل عام کردند؛ و نیروهای ارتش صرب بوسنی در سال ۱۹۹۵ میلادی حدود ۸ هزار مرد و پسر بوسنیایی را در «سربرنیتسا» کشتند.
تلاش برای جلوگیری از وقوع نسلکشی در گرو شناخت الگوهایی است که میتواند منجر به نسلکشی شود. برخی از این الگوها را میتوان در رفتار جمهوری اسلامی با جامعه بهائی ایران دید.
تعریف سازمان ملل متحد از «نسلکشی»
واژه «جنوساید» یا نسلکشی را «رافائل لمکین» وضع کرد. این حقوقدان لهستانی و یهودی خانوادهاش را در هولوکاست از دست داد و بعدها آثاری درباره نسلکشی نوشت. «کنوانسیون پیشگیری و مجازات جنایت نسلکشی» از این آثار بهره فراوانی برد. بر اساس تعریف این کنوانسیون، نسلکشی به عملی گفته میشود که «به قصد نابودی تمام یا گروهی از یك ملت، قوم، نژاد یا مذهب انجام شده باشد». اعمالی از قبیل:
– کشتار اعضای آن گروه
– آسیب شدید جسمی یا روحی به اعضای آن گروه
– نامساعد کردن شرایط زیست اعضای گروه با هدف نابودی فیزیکیِ همه یا بخشی از آنها
– استفاده از تدابیری به قصد جلوگیری از زاد و ولد در آن گروه
– انتقال اجباری کودکان یک گروه به گروه دیگر.
تا کنون پژوهشگران متعددی دادههای موجود در مورد سرکوب نظاممند و حکومتی بهاییان در ایران را با معیارهای موجود در تعریف نسلکشی و نشانهها و شواهد آن سنجیدهاند. برای نمونه، «کمیسیون بینالمللی قضات» در سال ۱۹۸۲ میلادی اعلام کرد که «دلیل برخورد با بهاییان عدم تساهل مذهبی و میل به حذف این مذهب از سرزمین زادگاهش است. این برخورد به مفهوم نسلکشی نزدیک است.»
نشانههای هشدار دهنده: سرکوب حکومتی بهاییان
الف) موج نفرتپراکنی و اهریمنسازی: «هلن فین»، جامعهشناس و مدیر اجرایی «موسسه پژوهشهای نسلکشی» در دانشگاه نیویورک، گفته است یکی از نشانههای خطر نسلکشی، ظهور طبقهای جدید و شکلگیری روایتی مسلط است که گروه حائز اکثریت را بهترین میداند و به دنبال آن است که قربانیان را از دایره شمول تعهدات و وظایف حمایتی حکومت بیرون براند.
گفتمان غالب جمهوری اسلامی نیز طبقه حاکم عملا شهروندان شیعه را اسطورهای معرفی میکند که تمام دنیا علیه آنان صفآرایی کرده است. این نگاه توهمالود موجب تقویت نظریههای توطئه شده است که مقامات و رهبران ایران نیز آن را ترویج میکنند و مدعی میشوند که دلیل تمام بدبختیهای کشور از «بیرون» و از سوی نیروهای «خارجی» است. حملات خمینی به غرب و فرهنگ و سیاست غرب همواره بخش لاینفکی از این گفتمان بوده است. جامعه بهاییان هم در زمره «دشمنان داخلی» و متحد دشمنان خارجی که به دنبال نابودی اسلام و براندازی جمهوری اسلامی هستند معرفی شدهاند.
به این ترتیب، روحانیون و رسانههای حکومتی توپخانه خود را به سوی جامعه بهاییان نشانه رفتهاند؛ آنها را متهم میکنند که برای دشمنان، مثلا آمریکا یا اسرائیل، جاسوسی میکنند و با اینکه بهاییان در رژیم شاه نیز قربانی بودند، جمهوری اسلامی آنان را باعث و بانی بدترین رفتارهای حکومت پهلوی میداند؛ بهاییان همچنین متهماند که مراسمی پنهانی دارند که در آن، کودکان مسلمان را قربانی میکنند. بر اساس گزارش «جامعه جهانی بهاییان»، تنها در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی بیش از ۲۶ هزار مطلب در جهت تبلیغ علیه بهاییان در رسانههای ایرانی منتشر شده است.
ب) شرایط جنگی و افزایش تهدید علیه اقلیتها: هلن فین همچنین خاطر نشان میکند کشوری که در جنگ باشد برای دست زدن به نسلکشی هزینه کمتری میپردازد. جنگ مانع از «دیده شدن» اقدامات سوقدهنده به سوی نسلکشی میشود و بهانهای به جانیان میدهد که قربانیان را به همکاری با دشمن متهم کنند.
حیات جمهوری اسلامی با خصومت ایدئولوژیک با آمریکا، بریتانیا و اسرائیل آغاز شد و پس از آن نیز وارد جنگی عینی با عراق شد. در لبنان و سوریه و یمن هم در جنگی نیابتی درگیر است و در خلیج فارس نیز دست به مقابلهها و منازعاتی زده است. میتوان اینطور صورتبندی کرد که جنگ حس عدم اطمینان و خطر را در شهروندان افزایش میدهد و واکنشهای خشونتآمیز را «عادی» میکند. از این رو، شرایط خصومت و جنگ راه حکومت برای سرکوب بهاییان را تسهیل میکند.
پ) حمایت همه ارکان حکومت از سرکوب: «ایزریل چارنی»، سردبیر «دانشنامه نسلکشی» و مدیر اجرایی «مؤسسه هولوکاست و نسلکشی» در بیتالمقدس، میگوید آخرین مرحله در مسیری که به نسلکشی میانجامد زمانی آغاز میشود که یک حکومت آشکارا و بیپرده حمله به قربانیان را تایید و حمایت کند.
بهاییان در جمهوری اسلامی در این مرحله قرار دارند؛ تمامی دستگاه حاکمیت، از رهبر و رئیس جمهور گرفته تا مقامهای ارشد قضایی و نظامیان و مسئولان امنیتی، همگی رسما علیه بهاییان موضع گرفتهاند و بسیاری از آنان خواستار نابودی بهاییان شدهاند. خمینی بهاییان را «نجس» میخواند و از پیروان خود میخواست که از معاشرت با آنها اجتناب کنند. جانشین او، علی خامنهای، در استفتاهایی که از او در اردیبهشت ۱۳۹۵ منتشر شد گفته است: «آنها نجس و دشمن دین و ایمانِ شما هستند» و «از هرگونه معاشرت با این فرقه ضاله مضله اجتناب نمایید». بنابر این ماموران انتظامی و امنیتی ایران نه تنها جلوی حملهکنندگان به بهاییان را نمیگیرند، آنها را بازداشت هم نمیکنند؛ دادگاهها نیز هیچ کسی را به خاطر جنایت علیه بهاییان محکوم نمیکند. روحانیون ایران با اهریمنسازی از قربانیان، به پیروان خود وعده میدهند در صورت خشونت علیه بهاییان پاداش آسمانی در انتظارشان است.
فشارهای جهانی برای کاهش سرکوب
در سالهای آغازین جمهوری اسلامی، به دلیل بیخبری یا کمخبری دنیا، خطر بیشتری بهاییان را تهدید میکرد که هدف آزار قرار بگیرند یا کشته شوند. اما کارزاری که «جامعه جهانی بهائی» (سازمانی غیردولتی و نماینده بهاییان در سازمان ملل) در دهه ۱۳۶۰ به راه انداخت موجب شد که حساسیت و اقدامات جهانی در این زمینه گسترش یابد.
«جرالد نایت» و «مارگاریت نایت» دو بهائی اهل بریتانیا هستند که در آن زمان مسئول پرونده حقوق بشر این تشکل و هماهنگکننده این کارزار در سازمان ملل بودند.
جرالد نایت میگوید: «در ابتدا نمایندگان دولتها و اعضای دبیرخانه سازمان ملل چندان علاقهای به موضوع نشان نمیدادند. مساله اصلا برایشان مهم نبود. چیز زیادی، یا در واقع هیچ چیز، درباره مذهب بهائی نمیدانستند. تا اینکه ما شروع کردیم به توضیح ماجرا و اینکه چه اتفاقی در ایران در حال وقوع است و چرا مهم است. باید قانعشان میکردیم.»
«جامعه جهانی بهائی» مستندات و شواهدی مبنی خشونت علیه بهاییان در ایران را ارائه کرد. مارگارت نایت میگوید که نمایندگان ایران در سازمان ملل همواره «انکار و انکار و انکار» میکردند و به دروغ بهاییان را «یک سازمان سیاسی و ضد اسلام» میخواندند که «برای اسرائیل جاسوسی میکنند و در دوران شاه نیز در خدمت استعمار و همدست ساواک» بودند.
با وجود این، «جامعه جهانی بهائی» با حمایت بهاییان در کشورهای مختلف موفق شد در سال ۱۹۸۰ میلادی کمیسیون سازمان ملل در حقوق بشر را به صدور نخستین قطعنامه درباره وضعیت بهاییان در ایران راضی کند. در این قطعنامه آمده بود که این کمیسیون «نگرانی عمیق خود را نسبت به وضعیت بهاییان، چه از منظر فردی چه از منظر جمعی، ابراز میدارد و دولت ایران را به رعایت حقوق و آزادیهای اساسی آنها فرامیخواند.»
در تمامی سالهای پس از آن تا ۲۰۱۵ میلادی (به استثناء سال ۲۰۰۲) سازمان ملل قطعنامههای دیگری نیز در حمایت از بهاییان تصویب کرد.
چند روز بعد از اینکه نخستین قطعنامه سازمان ملل تصویب شد، پارلمان اروپا نیز وارد عمل شد. نمایندگان جامعه بهائی در بلژیک، دانمارک، فرانسه، ایرلند، ایتالیا، لوکزامبورگ، هلند، بریتانیا و آلمان غربی با دولتهای خود تماس گرفتند و آنها را در جریان وضعیت بهاییان در ایران قرار دادند و خواستار این شدند که پارلمان اروپا از جامعه بهاییان ایران حمایت کند و از ایران بخواهد که به حقوق و آزادیهای اساسی آنها احترام بگذارد. به گفته جرالد نایت، قطعنامهای که پارلمان اروپا در ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۰ میلادی تصویب کرد «برای حکومتها اثرگذار بود».
مارگارت نایت هم میافزاید: «با وجود این تحولات مثبت، سرکوبها در ایران متوقف نشد. در نتیجه، جامعه جهانی بهائی وارد مرحله جدیدی شد و کوشید تا وضعیت بهاییان را در ابعادی وسیعتر معرفی کند.»
یکی از اقدامات مهم جامعه جهانی بهائی انتشار یک گزارش در سال ۱۹۸۲ میلادی با عنوان «بهاییان در ایران: گزارشی در باب سرکوب اقلیتی مذهبی» بود. در این گزارش، افزون بر توضیحاتی درباره این مذهب، موارد سرکوب بهاییان در ایران با ذکر جزییات مستندسازی شده بود. سازمانهای بهائی در سراسر جهان این گزارش را به زبانهای انگلیسی، فرانسه و اسپانیایی پخش کردند و اکنون در سازمان ملل به عنوان سند مرجع درباره بهائیت مورد استفاده قرار میگیرد.
پس از این اقدامات بود که «کمیسیون حقوق بشر»، نهاد اصلی بررسی مسائل مرتبط با نقض حقوق بشر در سازمان ملل، در ماه مارس ۱۹۸۲ میلادی وضعیت بهاییان در ایران را در دستور کار خود قرار داد.
جرالد نایت میگوید: «قطعنامههای کمیسیون فرعی حقوق بشر و بعد پارلمان اروپا موجب شد که سازمان ملل مساله بهاییان در ایران را جدی بگیرد. تصویب قطعنامه در مورد یک کشور خاص در کمیسیون حقوق بشر رخدادی نادر بود. در آن زمان رسم نبود که درباره رفتار دولتها صحبت شود؛ میگفتند رویکرد مناسبی نیست. [باور کلی این بود] که رفتار حکومتها با شهروندان یک مساله داخلی است و جامعه جهانی نباید در این گونه موضوعات دخالت کند.»
امروز نیز تصویب قطعنامه درباره یک کشور خاص محل مناقشه است. بسیاری از کشورهای عضو سازمان ملل، از جمله ایران، مخالف این نگرش هستند که مکانیسمها و قطعنامههای حقوق بشریِ سازمان ملل از یک کشور خاص نام ببرد.
با وجود این، در ماه مارس سال ۱۹۸۲، کمیسیون نخستین قطعنامه درباره وضعیت بهاییان را به تصویب رساند. در این قطعنامه وضعیت بهاییان در ایران «خطرناک» توصیف شد و از دبیرکل سازمان ملل خواسته شد که «با دولت ایران مستقیما تماس بگیرد … و به تلاشهای خود ادامه دهد تا اطمینان حاصل شود که حقوق بشر و آزادیهای اساسی بهاییان در ایران تضمین میشود.»
چندی بعد، در حالی که سرکوب بهاییان ادامه داشت، «لئو کاپور»، جامعهشناس برجستهای که معتقد بود بهاییانِ ایران در معرض خطر نسلکشی هستند، از جرالد نایت دعوت کرد تا با حضور در یک گردهمایی در لندن با موضوع نسلکشی، وضعیت بهاییان ایران را شرح دهد.
جرالد نایت میگوید: «تا سال ۱۹۸۵ درگیر این مسأله بودیم، تا سرانجام مجمع عمومی سازمان ملل متحد قطعنامهای تصویب کرد. این نخستین باری بود که قطعنامهای در مورد یک گروه مشخص به تصویب مجمع میرسد. این اتفاق به لطف فعالیتهای جامعه جهانی بهائی صورت گرفت که مستندات و شواهد اقدامات حکومت ایران را جمعآوری کردند و مقامات سازمان ملل و جامعه بینالمللی را از آنچه در ایران رخ میداد آگاه کردند.»
جرالد نایت میافزاید: «هم نهادهای بهائی و هم شهروندان بهائی سراغ نمایندگان خود میرفتند و آنها هم این مساله را در پارلمانهای کشورهای خود و با وزرای خارجی مطرح میکردند. نتیجه اینکه در اقصی نقاط دنیا مساله جدی گرفته شد و به نیویورک رسید. منظورم این است که جامعه جهانی بهائی در این راه تنها نبود. ما اگر تنها بودیم هرگز موفق نمیشدیم.»
جرالد نایت ۱۳ دسامبر ۱۹۸۵ را «روزی تاریخی» مینامد. او میگوید در قطعنامهای که مجمع عمومی سازمان ملل تصویب کرد اتهامات نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران «عمیقا نگران کننده» خوانده شد و اعلام شد که این سازمان « به بررسی وضعیت اقلیتهایی مانند بهاییان» ادامه خواهد داد.
او در ادامه میگوید این «نخستین باری بود که مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامهای را علیه وضعیت حقوق بشر در ایران، به ویژه وضعیت بهاییان تصویب میکرد. اتفاقی بیسابقه بود.»
اعدامهای بهاییان در ایران کاهش یافت اما سرکوب آنها همچنان ادامه دارد: منع از تحصیل در دانشگاهها، ممنوعیت کار، توهین و هتاکی سازمانیافته حکومتی، بازداشتهای خودسرانه و احکام سنگین زندان بر پایه اتهامات ساختگی، همگی، بخشی از زندگی روزمره جامعه بهاییان ایران است.